فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۱۰
بورام:خب بگو
لیا:ما خودمون رو آرايش میکنیم که انگار زخمی شدیم و ا.ت این بلا رو سرمون آورده
یوری:خب بعدش چی
لیا:میریم پیش کوک و اونموقع میفهمیم که کوک منو دوست داره یا ا.ت رو
بورام:نقشه ی خوبیه
لیا:آره حالا بیاین بریم خونه ی من خودمون رو آرايش کنیم
یوری:الان؟
لیا:آره پس کی
بورام:خب دیگه بریم
لیا:بریم ولی قبلش بریم پیش ا.ت
یوری و بورام:چرا؟
لیا:میفهمین
بورام:اوکی بریم
ا.ت:من و یونا اومدیم خونه یونا سریع خوابید ولی من نه همینطور داشتم تو اکسپلور میچرخیدم که یهو یکی زنگ در رو زد دینگ دینگ(مثلا صدای زنگ در) رفتم در رو باز کردم که لیا رو دیدم
ا.ت:چی میخوای
لیا:یا از کوک جدا میشی یا کاری میکنم که جدا شین
ا.ت:هر کاری میخوای کن
ا.ت:اینو گفتم و درو بستم بعدشم رفتم خوابیدم
تو ماشین
بورام:چی به ا.ت گفتی
لیا:هیچی رسیدیم پیاده شین
لیا :رفتیم خونه ی من و آرايش کردیم
لیا:خب آماده این
یوری:آره
بورام:منم آمادم بریم
کوک:تو خونه نشسته بودم داشتم فیلم میدیدم که یهو زنگ در خورد و رفتم درو باز کردم همین که درو باز کردم لیا و دوستاش رو دیدم که زخمی شدن نگران لیا شدم
کوک:چیشده(نگران)
لیا:کار ا.تس(باگریه)
کوک:همین که لیا گفت کار ا.تس عصبانی شدم خواستم برم که لیا دستمو گرفتو مانعم شد
لیا:کوک لطفا کاری نکن
کوک:ولی اون حیوون تورو تو این وضیعت انداخته
لیا:کوک بیخیال میشه بیام تو(باگریه)
کوک:آره میشه بیا تو
لیا:میشه امشبو اینجا بمونیم
کوک:معلومه باید اینجا بمونین ببخشید عشقم من فقط میخواستم تو حسودی کنی
لیا:اشکال نداره دیگه این کار رو نکن
کوک:معلومه که دیگه با اون حیوون دوست نمیشم البته با هم دوست نبودیم فقط نقش بازی میکردیم
لیا:اشکال نداره
کوک:فردا حسابشو میرسم
پارت ۱۰
بورام:خب بگو
لیا:ما خودمون رو آرايش میکنیم که انگار زخمی شدیم و ا.ت این بلا رو سرمون آورده
یوری:خب بعدش چی
لیا:میریم پیش کوک و اونموقع میفهمیم که کوک منو دوست داره یا ا.ت رو
بورام:نقشه ی خوبیه
لیا:آره حالا بیاین بریم خونه ی من خودمون رو آرايش کنیم
یوری:الان؟
لیا:آره پس کی
بورام:خب دیگه بریم
لیا:بریم ولی قبلش بریم پیش ا.ت
یوری و بورام:چرا؟
لیا:میفهمین
بورام:اوکی بریم
ا.ت:من و یونا اومدیم خونه یونا سریع خوابید ولی من نه همینطور داشتم تو اکسپلور میچرخیدم که یهو یکی زنگ در رو زد دینگ دینگ(مثلا صدای زنگ در) رفتم در رو باز کردم که لیا رو دیدم
ا.ت:چی میخوای
لیا:یا از کوک جدا میشی یا کاری میکنم که جدا شین
ا.ت:هر کاری میخوای کن
ا.ت:اینو گفتم و درو بستم بعدشم رفتم خوابیدم
تو ماشین
بورام:چی به ا.ت گفتی
لیا:هیچی رسیدیم پیاده شین
لیا :رفتیم خونه ی من و آرايش کردیم
لیا:خب آماده این
یوری:آره
بورام:منم آمادم بریم
کوک:تو خونه نشسته بودم داشتم فیلم میدیدم که یهو زنگ در خورد و رفتم درو باز کردم همین که درو باز کردم لیا و دوستاش رو دیدم که زخمی شدن نگران لیا شدم
کوک:چیشده(نگران)
لیا:کار ا.تس(باگریه)
کوک:همین که لیا گفت کار ا.تس عصبانی شدم خواستم برم که لیا دستمو گرفتو مانعم شد
لیا:کوک لطفا کاری نکن
کوک:ولی اون حیوون تورو تو این وضیعت انداخته
لیا:کوک بیخیال میشه بیام تو(باگریه)
کوک:آره میشه بیا تو
لیا:میشه امشبو اینجا بمونیم
کوک:معلومه باید اینجا بمونین ببخشید عشقم من فقط میخواستم تو حسودی کنی
لیا:اشکال نداره دیگه این کار رو نکن
کوک:معلومه که دیگه با اون حیوون دوست نمیشم البته با هم دوست نبودیم فقط نقش بازی میکردیم
لیا:اشکال نداره
کوک:فردا حسابشو میرسم
۳.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.