فیک شوگا part¹ (درخواستی)
ویو ا.ت
*نمیدونم چطور شد که با شوگا دعوام شد.. بعد از اینکه اون برای اولین بار بین جمعیت بهم سیلی زد، با یوری که دوست صمیمیم بود، رفتم خونشون.*
یوری:الان خوبی؟
ا.ت:ا..اره
یوری:نمیخوای بهش زنگ بزنی؟
ا.ت:نه..
یوری:نمیخوای برگردی پیشش؟
ا.ت:نه(بغض)
یوری:هی دختر من بهت نگفتم که گریه کنی، اروم باش
ا.ت:چطوری اروم باشممممممم؟؟ هنوزم دوسش دارممم(داد)
یوری:هیچی نشده حالا چیزی نیست باهاش حرف میزنی درست میشه فقط کافیه یه چند مدت اینجا بمونی.
ا.ت:یعنی میتونم اینجا بمونم؟
یوری:تا هروقت که بخوای
ا.ت:مرسییییییی. (بغلش کردی)
یوری:باشه لوس نشو دیگه.. فردا هم امتحان داریم برو بخون.
ا.ت:تو خوندی؟
یوری:اهم، نه
(فردا صبح)
ویو ا.ت
*صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم. یکمم حالت تهوع داشتم. به زور از رو تخت پاشدم و دیدم یوری رو تخت جلوییم هنوز خوابه.*
ا.ت:یوری! یوری!
یوری با چشمای نیمه باز درحالی که پشتشو به تو میکرد گفت
یوری:ها چیه دو دقیقه خفه شو بزار بخوابم دیگه.
ا.ت:پاشو باید بری دانشگاه.
یوری سرشو برگردوند و با تعجب بهت نگاه کرد.
یوری:چرا صدات اینجوریه؟ گریه کردی کل شبو نه؟
ا.ت:نه..
یوری:منم باور کردم
ا.ت:پاشو دیگه
یوری:باشه
(۲۰ مین بعد)
یوری:پس تو اماده نمیشی؟
ا.ت:یکم حالت تهوع دارم، امروز نمیام به استاد بگو
یوری جوری هلت داد که یه متر پرت شدی اونور.
یوری:دختر برو تست بده، اگه مثبت باشه چی!؟ واییییییی خاله میشممممممم(ذوق صگی)
ا.ت:چرت نگو ولی باشه میرم الان تست میدم. اگه مثبت باشه که بچه بابا نداره.
یوری:چرت و پرت نگو. یعنی چی که بچه بابا نداره؟ خودشم نیاد یه کاری میکنم التماس کنه که بزاریم بیاد.
رفتی و تست دادی. از جوابی که گرفته بودی مطمئن نبودی، بخاطر همین چندبار تست دادی. ولی جواب همون میومد...
.
.
.
.
.
.
.
ادامشو اگه دوست داشتین میزارم^^
اگه خوشتون اومد،این دوستمم فالو کنید:@Armita_20_11
شرط:
۷ لایک
۷ کامنت
*نمیدونم چطور شد که با شوگا دعوام شد.. بعد از اینکه اون برای اولین بار بین جمعیت بهم سیلی زد، با یوری که دوست صمیمیم بود، رفتم خونشون.*
یوری:الان خوبی؟
ا.ت:ا..اره
یوری:نمیخوای بهش زنگ بزنی؟
ا.ت:نه..
یوری:نمیخوای برگردی پیشش؟
ا.ت:نه(بغض)
یوری:هی دختر من بهت نگفتم که گریه کنی، اروم باش
ا.ت:چطوری اروم باشممممممم؟؟ هنوزم دوسش دارممم(داد)
یوری:هیچی نشده حالا چیزی نیست باهاش حرف میزنی درست میشه فقط کافیه یه چند مدت اینجا بمونی.
ا.ت:یعنی میتونم اینجا بمونم؟
یوری:تا هروقت که بخوای
ا.ت:مرسییییییی. (بغلش کردی)
یوری:باشه لوس نشو دیگه.. فردا هم امتحان داریم برو بخون.
ا.ت:تو خوندی؟
یوری:اهم، نه
(فردا صبح)
ویو ا.ت
*صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم. یکمم حالت تهوع داشتم. به زور از رو تخت پاشدم و دیدم یوری رو تخت جلوییم هنوز خوابه.*
ا.ت:یوری! یوری!
یوری با چشمای نیمه باز درحالی که پشتشو به تو میکرد گفت
یوری:ها چیه دو دقیقه خفه شو بزار بخوابم دیگه.
ا.ت:پاشو باید بری دانشگاه.
یوری سرشو برگردوند و با تعجب بهت نگاه کرد.
یوری:چرا صدات اینجوریه؟ گریه کردی کل شبو نه؟
ا.ت:نه..
یوری:منم باور کردم
ا.ت:پاشو دیگه
یوری:باشه
(۲۰ مین بعد)
یوری:پس تو اماده نمیشی؟
ا.ت:یکم حالت تهوع دارم، امروز نمیام به استاد بگو
یوری جوری هلت داد که یه متر پرت شدی اونور.
یوری:دختر برو تست بده، اگه مثبت باشه چی!؟ واییییییی خاله میشممممممم(ذوق صگی)
ا.ت:چرت نگو ولی باشه میرم الان تست میدم. اگه مثبت باشه که بچه بابا نداره.
یوری:چرت و پرت نگو. یعنی چی که بچه بابا نداره؟ خودشم نیاد یه کاری میکنم التماس کنه که بزاریم بیاد.
رفتی و تست دادی. از جوابی که گرفته بودی مطمئن نبودی، بخاطر همین چندبار تست دادی. ولی جواب همون میومد...
.
.
.
.
.
.
.
ادامشو اگه دوست داشتین میزارم^^
اگه خوشتون اومد،این دوستمم فالو کنید:@Armita_20_11
شرط:
۷ لایک
۷ کامنت
۷.۵k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.