عشق ناخواسته Part. 10
دایون ـ نترس چون میدونستم تو یکساعت اینجا علافم می کنی یک ساعت زودتر از جانگ شین راه افتادم
هوسوک ـ پس نظرت چیه بریم یه بستنی بخوریم
دایون ـ اوکی اونجاهم یه بستنی فروشی هست برو دوتا بستنی بگیر برای منم کاکائؤیی بگیر
هوسوک ـ باشه من رفتم
بعد از چند مین
بستنی هاشون رو خوردن و به طرف هتلی که دایون اجاره کرده بود حرکت کردن
توی ماشین
دایون ـ ولی خداییش توی اینهمه ساک چی جا دادی
هوسوک ـ. خوب از اونجایی که من ادم دقیقی هستم نصف کمدم و تمام وسایل شکنجه و یه عالمه تفنگ و تیر ردیاب و شنود چندتا دربین و لبتاب و از همه مهم تر وسایلای شخصی و.....
دایون ـ هی بسه سرم رفت بگو دیگه خونت رو بار زدی
هوسوک ـ نه خونه رو بار نزدم تازه اتاقم رو ندیدی مجهز مجهز
دایون ـ بابات از دست تو چی می کشه
هوسوک ـ پدرم باید از خداشم باشه همچین پسر گلی داره
دایون ـ اره تو خوبی
هوسوک ـ معلومه که خوبم
بعد چند مین جر و بحث توی ماشین به اون هتل رسیدن و وسایلاشون رو دراورد و ماشین هم توی پارکینگ پارک کردن
هوسوک ـ پس نظرت چیه بریم یه بستنی بخوریم
دایون ـ اوکی اونجاهم یه بستنی فروشی هست برو دوتا بستنی بگیر برای منم کاکائؤیی بگیر
هوسوک ـ باشه من رفتم
بعد از چند مین
بستنی هاشون رو خوردن و به طرف هتلی که دایون اجاره کرده بود حرکت کردن
توی ماشین
دایون ـ ولی خداییش توی اینهمه ساک چی جا دادی
هوسوک ـ. خوب از اونجایی که من ادم دقیقی هستم نصف کمدم و تمام وسایل شکنجه و یه عالمه تفنگ و تیر ردیاب و شنود چندتا دربین و لبتاب و از همه مهم تر وسایلای شخصی و.....
دایون ـ هی بسه سرم رفت بگو دیگه خونت رو بار زدی
هوسوک ـ نه خونه رو بار نزدم تازه اتاقم رو ندیدی مجهز مجهز
دایون ـ بابات از دست تو چی می کشه
هوسوک ـ پدرم باید از خداشم باشه همچین پسر گلی داره
دایون ـ اره تو خوبی
هوسوک ـ معلومه که خوبم
بعد چند مین جر و بحث توی ماشین به اون هتل رسیدن و وسایلاشون رو دراورد و ماشین هم توی پارکینگ پارک کردن
۷.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.