Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
فرزین:چته؟
بهدیس:الان اون مرده رو به تنت زدی اه
فرزین:میخوام برم حمام توهم میایی؟
بهدیس:بی ادب با عمت برو من الان با بچم میرم خونمون
فرزین:اولش بچمون دومش اگه ارتا رو میخوای باید منم بخوای اخه الان ک ایلین طلاق دادم باید دنبال مامان باشم براش؟
بهدیس:من ترو نمخوام
تا اینو گفتم دستشو دور کمرم گذاشت ومنو کشوند طرف خودش اینقدر نزدیک هم شدیم ک نفس هاش به صورتم میخورد
فرزین:جان ارتا قسم بخور ک منو نمخوای؟
کمی مکث کردم
بهدیس:من جون ارتا رو قسم نمیدم
فرزین:پس میخوای؟
بهدیس:فرزین من هنوز ازت دلگیرم
فرزین:خودم از دلت درمیارم(باصدای دورگه)
بهدیس:الان چرا صداتو دورگه کردی؟
فرزین:چون میدونم دوست داری
بهدیس:فرزین؟
فرزین:جانم(باصدای دورگه)
بهدیس:دوسم داری هنوز؟
فرزین:عاشقتم(باصدای دورگه)
و یک بوسه عاشقانه رو شروع کردن
(بقیش کامنت ها)
(فردا)
از خواب بیدار شدم لباس هامو پوشیدم و رفتم تو اشپزخونه ک یک صبحانه درست کنم ک درست کردم و منتظر ارتا و فرزین بودم ک بلند بشن
همنجور ک داشتم صبحانه رو اماده میکردم فرزین از پشت بغلم کرد
فرزین:صبح بخیر عشقم
بهدیس:صبح توهم بخیر
فرزین:ارتا بیدار نشده که من مامانشو بوس کنم
ارتا:الان بیدار شدم بابا
فرزین میره به طرف ارتا و بغلش میکنه و تند تند بوسش میکنه و باهام دیگ میشنن سرسفره
فرزین:پسرم چی خوشتیپه
ارتا:مثل شمامم باباجونم
فرزین:من قربونت برم ک باباجون میگی
ارتا:بابایی چرا قبلا باهام بد رفتاری میکردی
فرزین:اخه من ک میدونی همیش خارج بودم بعد ک میومدم اگر باهات خوش رفتاری میکردم وابست میشدم و بعد دل کندن از سخت بود
ارتا:مامان ایلین هم گفته بود
به ارتا نگاه کردم
ارتا:ببخشید خاله ایلین
بهدیس:بیا ارتا بیا پیشم بهت صبحونه بدم
ارتا امد پیشم
بهدیس:پسرم ارتا؟
ارتا:جونم مامان
بهدیس:جونت سلامت میگم (درمورد مرگ سمیه چجوری بگه ک مثلا رفته خارج فرار کرده اینا)
ارتا:چشم مامان خیالت راحت
بهدیس:قربونت برم
ارتا:بابا امروز سه شنبه درسته؟
فرزین:اره بابایی
ارتا:میرم سر قبر عمه فرزانه
فرزین:میریم
بهدیس:چی؟سرقبر فرزانه؟
فرزین:مگه تو خبر نداری؟
بهدیس:نه
فرزین:چته؟
بهدیس:الان اون مرده رو به تنت زدی اه
فرزین:میخوام برم حمام توهم میایی؟
بهدیس:بی ادب با عمت برو من الان با بچم میرم خونمون
فرزین:اولش بچمون دومش اگه ارتا رو میخوای باید منم بخوای اخه الان ک ایلین طلاق دادم باید دنبال مامان باشم براش؟
بهدیس:من ترو نمخوام
تا اینو گفتم دستشو دور کمرم گذاشت ومنو کشوند طرف خودش اینقدر نزدیک هم شدیم ک نفس هاش به صورتم میخورد
فرزین:جان ارتا قسم بخور ک منو نمخوای؟
کمی مکث کردم
بهدیس:من جون ارتا رو قسم نمیدم
فرزین:پس میخوای؟
بهدیس:فرزین من هنوز ازت دلگیرم
فرزین:خودم از دلت درمیارم(باصدای دورگه)
بهدیس:الان چرا صداتو دورگه کردی؟
فرزین:چون میدونم دوست داری
بهدیس:فرزین؟
فرزین:جانم(باصدای دورگه)
بهدیس:دوسم داری هنوز؟
فرزین:عاشقتم(باصدای دورگه)
و یک بوسه عاشقانه رو شروع کردن
(بقیش کامنت ها)
(فردا)
از خواب بیدار شدم لباس هامو پوشیدم و رفتم تو اشپزخونه ک یک صبحانه درست کنم ک درست کردم و منتظر ارتا و فرزین بودم ک بلند بشن
همنجور ک داشتم صبحانه رو اماده میکردم فرزین از پشت بغلم کرد
فرزین:صبح بخیر عشقم
بهدیس:صبح توهم بخیر
فرزین:ارتا بیدار نشده که من مامانشو بوس کنم
ارتا:الان بیدار شدم بابا
فرزین میره به طرف ارتا و بغلش میکنه و تند تند بوسش میکنه و باهام دیگ میشنن سرسفره
فرزین:پسرم چی خوشتیپه
ارتا:مثل شمامم باباجونم
فرزین:من قربونت برم ک باباجون میگی
ارتا:بابایی چرا قبلا باهام بد رفتاری میکردی
فرزین:اخه من ک میدونی همیش خارج بودم بعد ک میومدم اگر باهات خوش رفتاری میکردم وابست میشدم و بعد دل کندن از سخت بود
ارتا:مامان ایلین هم گفته بود
به ارتا نگاه کردم
ارتا:ببخشید خاله ایلین
بهدیس:بیا ارتا بیا پیشم بهت صبحونه بدم
ارتا امد پیشم
بهدیس:پسرم ارتا؟
ارتا:جونم مامان
بهدیس:جونت سلامت میگم (درمورد مرگ سمیه چجوری بگه ک مثلا رفته خارج فرار کرده اینا)
ارتا:چشم مامان خیالت راحت
بهدیس:قربونت برم
ارتا:بابا امروز سه شنبه درسته؟
فرزین:اره بابایی
ارتا:میرم سر قبر عمه فرزانه
فرزین:میریم
بهدیس:چی؟سرقبر فرزانه؟
فرزین:مگه تو خبر نداری؟
بهدیس:نه
۸.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.