تکپارتی (درخواستی )
موضوع : تهیونگ رئیس خفن ترین باند مافیا است اما کسی نمیدونه و پلیس به شدت دنبالشِ میره با یه دختر که پلیسه میرن تو رابطه که از زیر زبون اش حرف بکشه ولی خود به خود عاشق دختره میشه و میدونه اگه بفهمه اتفاق جالبی نمیوفته (دختره هم اونو دوست داره)
ویو تهیونگ
با کشیدن دست یکی روی موهام بیدار شدم ...... چشمام و باز کردم و بهش نگاه کردم ... خودش بود ... دختر کوچولوی من ...
+بیدار شدی ... ببخشید بیدارت کردم
-اوممممم نوچ بیدارم نکردی خودم بیدار شدم .... چرا انجام نمیدی
+چی رو
-مثل یکم پیش دستت و روی موهام بکش
+یعنی عصبانی نمیشی
دستش و گرفتم و شروع کردم به بو...سیدن همه جای دستش ....
-چرا باید عصبانی بشم عشقم ... من عاشق اینم که تو با موهام بازی کنی
+اووو آقایی رومانتیک و پاشو ببینم باید برم سر کار
- نمیشه نری
+نه باید برم
- پس مراقب خودت باشم و ... هدیه ی منم قبل اینکه بری بده
+چرا هدیه اونوقت
-چون پسر خوبی بودم (کیوت )
با گفتن باشه ی اومد نزدیکم و روی گونه ام و بوسید ...... بعدم زود لباساش و پوشید و رفت بیرون از خونه ...... یعنی اگه بفهمه مافیام بازم انقدر دوسم داره ...... نمیدونم تصور کردن جوابش برام خیلی سخت بود ..... بعد از بلند شدن از تخت و رفتن به حموم و انجام دادن کارای مربوطه به پایگاه رفتم تا کارا رو برای تحویل بار انجام بدم .......
ویو ا.ت
وقتی رسیدم به محل کارم رئیس همه رو صدا کرد و گفت که میخواد یه چیزی رو بگه به ما ..... همه توی یه صف ایستادیم .. که شروع به حرف زدن کرد
؟ خب امشب باید خودتون و خیلی آماده کنید چون جاسوسی که فرستادیم خونهی مافیایی شب (همون تهیونگ ) گفته که امشب قرار یه بار و تحویل بگیرند برای همین باید خیلی خودتون و آماده کنید
همه شروع کردن به آماده شدن .... برای اولین بار میخواستم صورت اون مافیا رو ببینم آخه میگم خیلی جذابه (به بچه ی مردم چیکار دارییی )
(فلش بک به زمان تحویل بار )
همه آماده بودیم که ماشین خیلی گرون قیمتی به جای که میخواستن بار و تحویل بدن رسید ولی...... چ..را .... نه
.. نه نه نه .... امکان نداره... یعنی تهیونگ همون مافیاست .... یعنی چی .... نه نه ... من عاشق یه مافیا شدم نباید اینجوری بشه ... ولی من ... عا..شقشم ......
؟ا.ت خوبی
+ا..ره
؟پس چرا رنگ ات پریده
- چیزی نیست
؟اوک
بعد از رسیدن یه ماشین دیگه .... رئیس دستور داد که حمله کنیم یعنی من قراره .... کشته شدن .... کسی که دوسش دارم و ببینم ...... از جای که مخفی شده بودیم بیرون اومدیم و همه ی اصلحه ها شون و به سمت تهیونگ و اون آقایی که پیشش بود گرفته بودن ... ولی من اصلحه ام رو انداختم روی زمین .... من واقعا نمیخواستم .... این کار و بکنم ... صورتم و به سمت تهیونگ چرخوندم ... داشت نگام میکرد ... انگار
جا نشد ادامه رو میزارم پارت بعد
ویو تهیونگ
با کشیدن دست یکی روی موهام بیدار شدم ...... چشمام و باز کردم و بهش نگاه کردم ... خودش بود ... دختر کوچولوی من ...
+بیدار شدی ... ببخشید بیدارت کردم
-اوممممم نوچ بیدارم نکردی خودم بیدار شدم .... چرا انجام نمیدی
+چی رو
-مثل یکم پیش دستت و روی موهام بکش
+یعنی عصبانی نمیشی
دستش و گرفتم و شروع کردم به بو...سیدن همه جای دستش ....
-چرا باید عصبانی بشم عشقم ... من عاشق اینم که تو با موهام بازی کنی
+اووو آقایی رومانتیک و پاشو ببینم باید برم سر کار
- نمیشه نری
+نه باید برم
- پس مراقب خودت باشم و ... هدیه ی منم قبل اینکه بری بده
+چرا هدیه اونوقت
-چون پسر خوبی بودم (کیوت )
با گفتن باشه ی اومد نزدیکم و روی گونه ام و بوسید ...... بعدم زود لباساش و پوشید و رفت بیرون از خونه ...... یعنی اگه بفهمه مافیام بازم انقدر دوسم داره ...... نمیدونم تصور کردن جوابش برام خیلی سخت بود ..... بعد از بلند شدن از تخت و رفتن به حموم و انجام دادن کارای مربوطه به پایگاه رفتم تا کارا رو برای تحویل بار انجام بدم .......
ویو ا.ت
وقتی رسیدم به محل کارم رئیس همه رو صدا کرد و گفت که میخواد یه چیزی رو بگه به ما ..... همه توی یه صف ایستادیم .. که شروع به حرف زدن کرد
؟ خب امشب باید خودتون و خیلی آماده کنید چون جاسوسی که فرستادیم خونهی مافیایی شب (همون تهیونگ ) گفته که امشب قرار یه بار و تحویل بگیرند برای همین باید خیلی خودتون و آماده کنید
همه شروع کردن به آماده شدن .... برای اولین بار میخواستم صورت اون مافیا رو ببینم آخه میگم خیلی جذابه (به بچه ی مردم چیکار دارییی )
(فلش بک به زمان تحویل بار )
همه آماده بودیم که ماشین خیلی گرون قیمتی به جای که میخواستن بار و تحویل بدن رسید ولی...... چ..را .... نه
.. نه نه نه .... امکان نداره... یعنی تهیونگ همون مافیاست .... یعنی چی .... نه نه ... من عاشق یه مافیا شدم نباید اینجوری بشه ... ولی من ... عا..شقشم ......
؟ا.ت خوبی
+ا..ره
؟پس چرا رنگ ات پریده
- چیزی نیست
؟اوک
بعد از رسیدن یه ماشین دیگه .... رئیس دستور داد که حمله کنیم یعنی من قراره .... کشته شدن .... کسی که دوسش دارم و ببینم ...... از جای که مخفی شده بودیم بیرون اومدیم و همه ی اصلحه ها شون و به سمت تهیونگ و اون آقایی که پیشش بود گرفته بودن ... ولی من اصلحه ام رو انداختم روی زمین .... من واقعا نمیخواستم .... این کار و بکنم ... صورتم و به سمت تهیونگ چرخوندم ... داشت نگام میکرد ... انگار
جا نشد ادامه رو میزارم پارت بعد
۳.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.