p③
جیمین: باشه باشه رفتم
بالاخره بعد از کلی زحمت راضیش کردم رفت خوابید توی اتاق
منم رفتم ی چیزی بخورم اخه خیلی گرسنم بود
حوصله ی اشپزی نداشتم برای همین ی نودل درست کردم و خوردم بعدش رفتم ی فیلم دیدم و با گوشیم کمی کار کردم
بلند شدم ک برم ی سر بزنم ب جیمین ببینم همنوزم خوابه یا ن ی یهو همه جار تاریک شد و چیزی نفهمیدم
ویو جیمین
از خواب بیدار شدم نگاهی ب ساعت انداختم ۳ساعت بود ک خواب بودم
رفتم پایین ک دیدم یوهی بی جون افتاده وسط پذیرایی
سریع رفتم سمتش و نشستم پیشش و بغلش کردم
جیمین: یوهی...... یوهی پاشو.... عشقم چشاتو باز کن.... یوهی
هی چقدر صداش میکردم فایده ای نداشت براید استایل بغلش کردم بردمش بیمارستان
پرش بیمارستان
جیمین: کسی نیست..... لطفا کمک کنید*داد*
پرستار: اقا اروم باشید
یوهی رو گذاشتم روی برانکارد و بردنش منم رفتم دنبالش
ولی نزاشتن برم داخل
پشت در داشتم همش راه میرفتم و از نگرانی داشتم دیوونه میشدم
اگه چیزیش میشد چی؟....... اگه دیگه نتونم چشاشو ببینم چی؟..... و کلی اگه های دیگه
توی افکار خودم بودم ک دکتر اومد
دکتر: همراه خانم پارک یوهی شمایید؟
جیمین: بله
دکتر: چ نسبتی باهاش دارین؟
جیمین: همسرش هستم .... یوهی حالش خوبه؟
دکتر: متاسفانه.....
اینم برای جبران اینکه دیر گذاشتم بود، نظر یادتون نره💜
بالاخره بعد از کلی زحمت راضیش کردم رفت خوابید توی اتاق
منم رفتم ی چیزی بخورم اخه خیلی گرسنم بود
حوصله ی اشپزی نداشتم برای همین ی نودل درست کردم و خوردم بعدش رفتم ی فیلم دیدم و با گوشیم کمی کار کردم
بلند شدم ک برم ی سر بزنم ب جیمین ببینم همنوزم خوابه یا ن ی یهو همه جار تاریک شد و چیزی نفهمیدم
ویو جیمین
از خواب بیدار شدم نگاهی ب ساعت انداختم ۳ساعت بود ک خواب بودم
رفتم پایین ک دیدم یوهی بی جون افتاده وسط پذیرایی
سریع رفتم سمتش و نشستم پیشش و بغلش کردم
جیمین: یوهی...... یوهی پاشو.... عشقم چشاتو باز کن.... یوهی
هی چقدر صداش میکردم فایده ای نداشت براید استایل بغلش کردم بردمش بیمارستان
پرش بیمارستان
جیمین: کسی نیست..... لطفا کمک کنید*داد*
پرستار: اقا اروم باشید
یوهی رو گذاشتم روی برانکارد و بردنش منم رفتم دنبالش
ولی نزاشتن برم داخل
پشت در داشتم همش راه میرفتم و از نگرانی داشتم دیوونه میشدم
اگه چیزیش میشد چی؟....... اگه دیگه نتونم چشاشو ببینم چی؟..... و کلی اگه های دیگه
توی افکار خودم بودم ک دکتر اومد
دکتر: همراه خانم پارک یوهی شمایید؟
جیمین: بله
دکتر: چ نسبتی باهاش دارین؟
جیمین: همسرش هستم .... یوهی حالش خوبه؟
دکتر: متاسفانه.....
اینم برای جبران اینکه دیر گذاشتم بود، نظر یادتون نره💜
۵۰.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.