سناریو فیک از توکیو ریونجرز `سانزو`
سناریو فیک از توکیو ریونجرز `سانزو`
(درخواستی)
[پارت ۱]
با دوسته صمیمیت قرار بود بری کافه و یه پسری که هر روز به اون کافه میومد تو از اون خوشت اومده بود
یه دامن نسبتاً کوتاه مشکی پوشیدی با یه هودی طوسی و موهاتو باز گذاشتی و رفتی
ا.ت = اسم تو
ا.د = اسم دوستت
وارد کافه شدین و سر یه میز نشین ، گارسون اومد سفارشتونو گرفت و رفت
ا.ت و ا.د هم باهم صحبت می کردن ، سانزو چنتا میز اونور تر تنها نشسته بود
یه کارت عابر بانک روی زمین دیدی برداشتیش و رفتی به یکی از پیش خدمتا گفتی که این کارت یه نفره که گمشده
و دیگه خودشون کاراشو راست و ریس کنن که صاحب شو پیدا کنن
وقتی که اینا رو به پیش خدمته گفتی پیش خدمته کارته رو برداشت و رفت اون سمت
توهم برگشتی که بری سرجات بشینی که یهو همین که برگشتی به اون پسره که هرروز میومد کافه برخورد کردی
ا.ت : چـ چی؟.....(سریعا خم شدی و عذر خواهی کردی)
سانزو خنده ای سر داد و گفت: اوی بیشتر حواستو جمع کن
ا.ت: گومناسایهـ
رفتی نشستی سر میز و گارسون سفارشتونو آورد
بعد که غذاتونو خوردین رفتین سر پیشخوان که حساب کنید
ا.د حساب کرد گفت : من میرم دم در منتظرت میمونم
ا.ت : باشه
حساب کردی ، خواستی بری که سانزو جلوتو گرفت و...
سانزو : کجا به این زودی ؟ بودی حالا
ا.ت : چی..نه....من الان....باید برم دوستم منتظرمه...
گوشیت تو دستت بود
....
(درخواستی)
[پارت ۱]
با دوسته صمیمیت قرار بود بری کافه و یه پسری که هر روز به اون کافه میومد تو از اون خوشت اومده بود
یه دامن نسبتاً کوتاه مشکی پوشیدی با یه هودی طوسی و موهاتو باز گذاشتی و رفتی
ا.ت = اسم تو
ا.د = اسم دوستت
وارد کافه شدین و سر یه میز نشین ، گارسون اومد سفارشتونو گرفت و رفت
ا.ت و ا.د هم باهم صحبت می کردن ، سانزو چنتا میز اونور تر تنها نشسته بود
یه کارت عابر بانک روی زمین دیدی برداشتیش و رفتی به یکی از پیش خدمتا گفتی که این کارت یه نفره که گمشده
و دیگه خودشون کاراشو راست و ریس کنن که صاحب شو پیدا کنن
وقتی که اینا رو به پیش خدمته گفتی پیش خدمته کارته رو برداشت و رفت اون سمت
توهم برگشتی که بری سرجات بشینی که یهو همین که برگشتی به اون پسره که هرروز میومد کافه برخورد کردی
ا.ت : چـ چی؟.....(سریعا خم شدی و عذر خواهی کردی)
سانزو خنده ای سر داد و گفت: اوی بیشتر حواستو جمع کن
ا.ت: گومناسایهـ
رفتی نشستی سر میز و گارسون سفارشتونو آورد
بعد که غذاتونو خوردین رفتین سر پیشخوان که حساب کنید
ا.د حساب کرد گفت : من میرم دم در منتظرت میمونم
ا.ت : باشه
حساب کردی ، خواستی بری که سانزو جلوتو گرفت و...
سانزو : کجا به این زودی ؟ بودی حالا
ا.ت : چی..نه....من الان....باید برم دوستم منتظرمه...
گوشیت تو دستت بود
....
۳.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.