(وقتی باهم رفته بودین استخر....) پارت ۱
#جونگین
#استری_کیدز
لبه ی استخر خصوصی و بزرگ نشسته بودی و همینطور که پاها رو آروم آروم توی آب حرکت میدادی...به جونگینی که در حال شنا کردن بود...نگاه میکردی
هر از گاهی خودش رو داخل عمق آب فرو میبرد و بعد از چند ثانیه بالا میومد که باعث میشد قطره های آب پخش بشن...
با لبخند بهش خیره بودی که موهای خیسش رو کنار زد و اونم نگاهش رو بهت داد
_ نمیخوای شنا کنی ؟
سرت رو به دو طرف تکون دادی...
+ نه...فعلا همینجا میشینم...
اروم سرش رو به معنای تایید تکون داد و دوباره داخل آب فرو رفت...
توی حال خودت بودی و داشتی به پاهای برهنه ات که داخل آب تکونشون میدادی نگاه میکردی که با دیدن سیاهی زیر پات متعجب شدی...
توی خونه لحظه پات توسط جونگین گرفته شد و تورو توی آب پرت کرد که شوکه شدی و ترسیدی...
سرت رو از زیر آب بیرون آوردی و به جونگین که داشت بهت میخندید با اخم غلیظی خیره شدی
+ هییییی....جونگیننننن
_ اههه...وایییی (خنده )
پوفی کشیدی و محکم به شونش زدی
+ بهت گفتم نمیخوام بیام تو آب....چرا نمیفهمی ؟
_ وای...خدااا...مثل موش آب کشیده شدی (خنده )
+ هر هر...
نگاهت رو با اخم ازش گرفتی که اونم نفس عمیقی کشید و سعی کرد خنده هایش رو کنترل کنه و آروم آروم به سمتت اومد
_ هی...عشقم...قهر نکن دیگه
_ دمای آب که خوبه
+ خب...چرا اینطوری منو باید بندازی توی آب
بهت بیشتر نزدیک شد و دستات رو که زیر آب قرار داشت رو تو دستاش گرفت
_ ببخشید عشقم....میخوای با روباهت قهر کنی؟...
ریز نگاهی به چهره اش که لبخند کمرنگی بر لب داشت و بهت خیره بود انداختی و پوفی کشیدی
+ نه...ولی دیگه اینطوری نکن باشه ؟
لبخندش پر رنگ تر شد و آروم سرش رو تکون داد
کمی بیشتر بهت نزدیک شد و تورو به دیواره ی لبه ی استخر چسبوند و توی چشمات خیره شد
+ اوم..چیزی شده ؟
نگاهش از چشمات به سمت لبات سر خرد و نگاهشون میکرد
_ لبات....
#استری_کیدز
لبه ی استخر خصوصی و بزرگ نشسته بودی و همینطور که پاها رو آروم آروم توی آب حرکت میدادی...به جونگینی که در حال شنا کردن بود...نگاه میکردی
هر از گاهی خودش رو داخل عمق آب فرو میبرد و بعد از چند ثانیه بالا میومد که باعث میشد قطره های آب پخش بشن...
با لبخند بهش خیره بودی که موهای خیسش رو کنار زد و اونم نگاهش رو بهت داد
_ نمیخوای شنا کنی ؟
سرت رو به دو طرف تکون دادی...
+ نه...فعلا همینجا میشینم...
اروم سرش رو به معنای تایید تکون داد و دوباره داخل آب فرو رفت...
توی حال خودت بودی و داشتی به پاهای برهنه ات که داخل آب تکونشون میدادی نگاه میکردی که با دیدن سیاهی زیر پات متعجب شدی...
توی خونه لحظه پات توسط جونگین گرفته شد و تورو توی آب پرت کرد که شوکه شدی و ترسیدی...
سرت رو از زیر آب بیرون آوردی و به جونگین که داشت بهت میخندید با اخم غلیظی خیره شدی
+ هییییی....جونگیننننن
_ اههه...وایییی (خنده )
پوفی کشیدی و محکم به شونش زدی
+ بهت گفتم نمیخوام بیام تو آب....چرا نمیفهمی ؟
_ وای...خدااا...مثل موش آب کشیده شدی (خنده )
+ هر هر...
نگاهت رو با اخم ازش گرفتی که اونم نفس عمیقی کشید و سعی کرد خنده هایش رو کنترل کنه و آروم آروم به سمتت اومد
_ هی...عشقم...قهر نکن دیگه
_ دمای آب که خوبه
+ خب...چرا اینطوری منو باید بندازی توی آب
بهت بیشتر نزدیک شد و دستات رو که زیر آب قرار داشت رو تو دستاش گرفت
_ ببخشید عشقم....میخوای با روباهت قهر کنی؟...
ریز نگاهی به چهره اش که لبخند کمرنگی بر لب داشت و بهت خیره بود انداختی و پوفی کشیدی
+ نه...ولی دیگه اینطوری نکن باشه ؟
لبخندش پر رنگ تر شد و آروم سرش رو تکون داد
کمی بیشتر بهت نزدیک شد و تورو به دیواره ی لبه ی استخر چسبوند و توی چشمات خیره شد
+ اوم..چیزی شده ؟
نگاهش از چشمات به سمت لبات سر خرد و نگاهشون میکرد
_ لبات....
۵۰.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.