part 40
part 40
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
سارا:چرا اتفاقن شناختم...
خوشبختم ساناز خانوم.یه سالی میشد ندیدمت حتی خونه بابابزرگم نیومدی...
ساناز:بیام اونجا چیکار کنم بابابزرگ که به غیر موقع هایی که باهامون کار داره دعوتمون نمیکنه منم کارای مهم تری دارم که بهشون رسیدگی کنم مامان بابام که میان بود و نبود من چه فرقی میکنه.
سارا:هوم.هرجور راحتی...
ساناز:خب دیگه من برم بهتره.سارا جون خوشحال شدم دیدمت خداحافظ.
تینا:این کی بود چرا انقدر سرد برخورد کردی باهاش؟
سارا:تینا من با سعید قاچاقی فرار میکنم حتی اگه به قیمت جونم باشه!
تینا:چیشد یهو انقدر مطمئن شدی که بری؟تا چند دقیقه ی پیش داشتی گریه میکردیا...
سارا:الان که سانازو دیدم یه لحظه تو ذهنم اومد که حتی یه درصد میتونم بزارم سعید مال اون باشه یا نه؟!...
تینا:خب؟
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
سارا:چرا اتفاقن شناختم...
خوشبختم ساناز خانوم.یه سالی میشد ندیدمت حتی خونه بابابزرگم نیومدی...
ساناز:بیام اونجا چیکار کنم بابابزرگ که به غیر موقع هایی که باهامون کار داره دعوتمون نمیکنه منم کارای مهم تری دارم که بهشون رسیدگی کنم مامان بابام که میان بود و نبود من چه فرقی میکنه.
سارا:هوم.هرجور راحتی...
ساناز:خب دیگه من برم بهتره.سارا جون خوشحال شدم دیدمت خداحافظ.
تینا:این کی بود چرا انقدر سرد برخورد کردی باهاش؟
سارا:تینا من با سعید قاچاقی فرار میکنم حتی اگه به قیمت جونم باشه!
تینا:چیشد یهو انقدر مطمئن شدی که بری؟تا چند دقیقه ی پیش داشتی گریه میکردیا...
سارا:الان که سانازو دیدم یه لحظه تو ذهنم اومد که حتی یه درصد میتونم بزارم سعید مال اون باشه یا نه؟!...
تینا:خب؟
۳۴۷
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.