سناریو(درخواستی)
وقتیا/تمالفویعاشقرونویزلیمیشه
تئودور/متیو/دراکو:از شدت تعجب پشم و برگ و کرک و پر و همهش میریزه...با تعجب بهت نگاه میکنه،چونه تو محکم میگیره و میگه:ا/ت دیوونه شدی؟تب داری؟روانی ای توام همه از دست اون ویزلی احمق فراریان ولی تو؟وای خدای من...ببین به بابا بگو اگه قبول کرد بگو من مخالفت کنم(😐)
.
.
.
.
.
ریگولوس/لورنزو:میری پیشش و میگی:ر/ل،میخوام یه موضوعی رو بهت بگم..
ر/ل:چیشده؟
ا/ت:من عاشق ویزلی شدم
چایی میپره تو گلوش و بدجوری به سرفه میوفته،بعدشم محکم میزنه پس کلهات و میگه:برو بابا مسخرههههههه
.
.
.
.
.
تام:اصلا میتونی این پسر ژذاب و بیخیال بشی لامصب؟
تئودور/متیو/دراکو:از شدت تعجب پشم و برگ و کرک و پر و همهش میریزه...با تعجب بهت نگاه میکنه،چونه تو محکم میگیره و میگه:ا/ت دیوونه شدی؟تب داری؟روانی ای توام همه از دست اون ویزلی احمق فراریان ولی تو؟وای خدای من...ببین به بابا بگو اگه قبول کرد بگو من مخالفت کنم(😐)
.
.
.
.
.
ریگولوس/لورنزو:میری پیشش و میگی:ر/ل،میخوام یه موضوعی رو بهت بگم..
ر/ل:چیشده؟
ا/ت:من عاشق ویزلی شدم
چایی میپره تو گلوش و بدجوری به سرفه میوفته،بعدشم محکم میزنه پس کلهات و میگه:برو بابا مسخرههههههه
.
.
.
.
.
تام:اصلا میتونی این پسر ژذاب و بیخیال بشی لامصب؟
۶۲۹
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.