چند پارتی پارت۲
پاش به چیزی برخورد کرد....بیبی چکی که افتاده بود روی زمین و تقریبا رفته بود زیر روشویی رو برداشت.....مطمئن بود مال توعه....توی اون لحظه خوشحال ترین مرد دنیا بود
میخواست بیدارت کنه و خوشحالیش رو باهات به اشتراک بزاره ولی فکر کرد شاید خودت میخوای بهش بگی و بیخیالش شد.
دو روز بعد:
از روزی که فهمیدی حامله ای دو روز گذشته توی این دو روز تنها کاری که میکردی گریه کردن بود و هر موقع که لینو میومد خواب بودی.....امروز رفتی دکتر تا از حامله بودنت مطمئن و درخواست سقط جنین بدی.....مشخصات لازم رو پر کردی و منشی برات وقت تائین کرد و یه برگه بهت داد که زیرش مراحل لغو درخواست سقط جنین رو نوشته بود.
با گریه سوار ماشینت شدی نمیدونستی چیکار کنی....در طول راهی که به سمت خونه طی میکردی همش از بچه ی توی شکمت طلب بخشش میکردی و بخاطر خودخواه بودنت ازش معذرت میخواستی
رسیدی خونه گریه دیدت رو تار کرده بود ماشین رو به یکی از بادیگارد های عمارت سپردی و خودت به سختی وارد خونه شدی...ساعت رو نگاه کردی عقربه ۵ رو نشون میداد...میدونستی شوهرت ساعت ۶ میرسه خونه پس رفتی داخل اتاقت و کیفی که برگه درخواست سقط جنین داخلش بود رو روی زمین انداختی و بخاطر گریه و فکر زیاد خوابت برد
میخواست بیدارت کنه و خوشحالیش رو باهات به اشتراک بزاره ولی فکر کرد شاید خودت میخوای بهش بگی و بیخیالش شد.
دو روز بعد:
از روزی که فهمیدی حامله ای دو روز گذشته توی این دو روز تنها کاری که میکردی گریه کردن بود و هر موقع که لینو میومد خواب بودی.....امروز رفتی دکتر تا از حامله بودنت مطمئن و درخواست سقط جنین بدی.....مشخصات لازم رو پر کردی و منشی برات وقت تائین کرد و یه برگه بهت داد که زیرش مراحل لغو درخواست سقط جنین رو نوشته بود.
با گریه سوار ماشینت شدی نمیدونستی چیکار کنی....در طول راهی که به سمت خونه طی میکردی همش از بچه ی توی شکمت طلب بخشش میکردی و بخاطر خودخواه بودنت ازش معذرت میخواستی
رسیدی خونه گریه دیدت رو تار کرده بود ماشین رو به یکی از بادیگارد های عمارت سپردی و خودت به سختی وارد خونه شدی...ساعت رو نگاه کردی عقربه ۵ رو نشون میداد...میدونستی شوهرت ساعت ۶ میرسه خونه پس رفتی داخل اتاقت و کیفی که برگه درخواست سقط جنین داخلش بود رو روی زمین انداختی و بخاطر گریه و فکر زیاد خوابت برد
۴.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.