فلیکس و زندگیش آخرp
دکتر: خانواده فلیکس کجا هستن؟
و و ه: بله ما هستیم
دکتر : فلیکس حالش خوبه فقط باید ۱ ماه فقط غذا آبکی بخوره و فقط دراز بکشه و بخوابه
و: ممنون آقای دکتر آخی راحت شدم از دستش نمیدم
ه: گفتم داداشم قویه
(پرش زمانی ۳ ماه بعد)
و: عشقم بیدار شو
ف: بله نفسم
و: بیا صبحانت
ف: الان دیگه میتونم راه برم
و: آره میتونی کارای دیگه هم بکنی
ف: یعنی چی؟
و: یعنی امشب چیز میز براهه
ف: آخ جون🤤 فقط پ نیستی (پ= پر*یو*د)
و: دیروز تازه تموم شد
ف: اوکی پس امشب براهه🤤
من: هیونجین در خونه رو زد و وایلی در رو باز کرد
ه: سلام آبجی
و: سلام داوش
ه: داداشم کجاس؟
و: تو اتاقه داره صبحانه میخوره
ه: برم پیشش؟
و: برو
من: هیونجین در اتاق رو باز کرد
ه: سلام داداش
ف: داداش چطوری؟
ه: خوبم داداش
ف: فقط اون روز که مست بودیم من با وایلی چیکار کردم
ویو ه: الان بگم به نظرم کات میکنن بگم یا نه؟ اوففف
ف: به چی فکر میکنی بگو دیگه
ه: داداش نمیخوام دروغ بگم ...
ف: بگو دیگههه
ه: داداش اون روز تو با وایلی توی یک اتاق خوابیدید
ف: خب بیشتر بگو اینا رو یادم میاد
ه: بعد من اومدم در اتاق رو باز کردم فکر کردم تنهایی بعد وایلی گفت توهم بیا تو کار من گفتم نه از تو پرسیدم گفتی تو هم بیا تا صبح با هم بودیم
ف: ما چه غلط هایی نکردیم 😂
ه: داداش چرا میخندی فکر کردم ناراحت میشی
ف: نه داداش خمار بودم دیگه(خماری بد دردیه)
من:هیونجین رفت خونه خودش و شب شده و فلیکس رفته حموم
و: عشقم بیام تو حموم؟
ف: چ...چیی؟
و: اومدم تو ها
ف: بی....یا
من: رفتن حموم کارا رو کردن و اومدن بیرون
و: چرا لباس تنت میکنی؟
ف: پس تنم نکنم؟
و: نه فقط خودت رو خشک بکن بعد برو رو تخت اومدم
ف: باشه بیبی من🤤
و: (خر ذوق شد)
من: ۱۱ ماه گذشت از اون کارا و الان وایلی و فلیکس یه دختر دارن و دارت به خوشی زندگی میکنن و هیونجین هنوز باور نکرده عمو شده
مرسی از اینکه این فیک رو خوندید در انتظار فیک های دیگه هم باشید
لایک و کامنت لطفا فراموش نشه 😘
و و ه: بله ما هستیم
دکتر : فلیکس حالش خوبه فقط باید ۱ ماه فقط غذا آبکی بخوره و فقط دراز بکشه و بخوابه
و: ممنون آقای دکتر آخی راحت شدم از دستش نمیدم
ه: گفتم داداشم قویه
(پرش زمانی ۳ ماه بعد)
و: عشقم بیدار شو
ف: بله نفسم
و: بیا صبحانت
ف: الان دیگه میتونم راه برم
و: آره میتونی کارای دیگه هم بکنی
ف: یعنی چی؟
و: یعنی امشب چیز میز براهه
ف: آخ جون🤤 فقط پ نیستی (پ= پر*یو*د)
و: دیروز تازه تموم شد
ف: اوکی پس امشب براهه🤤
من: هیونجین در خونه رو زد و وایلی در رو باز کرد
ه: سلام آبجی
و: سلام داوش
ه: داداشم کجاس؟
و: تو اتاقه داره صبحانه میخوره
ه: برم پیشش؟
و: برو
من: هیونجین در اتاق رو باز کرد
ه: سلام داداش
ف: داداش چطوری؟
ه: خوبم داداش
ف: فقط اون روز که مست بودیم من با وایلی چیکار کردم
ویو ه: الان بگم به نظرم کات میکنن بگم یا نه؟ اوففف
ف: به چی فکر میکنی بگو دیگه
ه: داداش نمیخوام دروغ بگم ...
ف: بگو دیگههه
ه: داداش اون روز تو با وایلی توی یک اتاق خوابیدید
ف: خب بیشتر بگو اینا رو یادم میاد
ه: بعد من اومدم در اتاق رو باز کردم فکر کردم تنهایی بعد وایلی گفت توهم بیا تو کار من گفتم نه از تو پرسیدم گفتی تو هم بیا تا صبح با هم بودیم
ف: ما چه غلط هایی نکردیم 😂
ه: داداش چرا میخندی فکر کردم ناراحت میشی
ف: نه داداش خمار بودم دیگه(خماری بد دردیه)
من:هیونجین رفت خونه خودش و شب شده و فلیکس رفته حموم
و: عشقم بیام تو حموم؟
ف: چ...چیی؟
و: اومدم تو ها
ف: بی....یا
من: رفتن حموم کارا رو کردن و اومدن بیرون
و: چرا لباس تنت میکنی؟
ف: پس تنم نکنم؟
و: نه فقط خودت رو خشک بکن بعد برو رو تخت اومدم
ف: باشه بیبی من🤤
و: (خر ذوق شد)
من: ۱۱ ماه گذشت از اون کارا و الان وایلی و فلیکس یه دختر دارن و دارت به خوشی زندگی میکنن و هیونجین هنوز باور نکرده عمو شده
مرسی از اینکه این فیک رو خوندید در انتظار فیک های دیگه هم باشید
لایک و کامنت لطفا فراموش نشه 😘
۳.۵k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.