بیبی گرل من
#بیبی_گرل_من
P12
رز : ببخشید
هیونجین: هه هوا سرده منم که یکی از لباسامو بهت نمیدم خروس جنگی
رز : یا...از دستت اعصبانی بودم...
از صندلی بلند شدم و خودم نشوندمش
هیونجین : حالا پرنسس حوصله سرما خوردنتو ندارم موهاتو خشک میکنم به بعدش فکر میکنم
قیافه تعجبی از آینه بهم زل زده بود
براش چشمکی زدم و از کشو سشوار رو درآوردم به برق وصلش کردم و شروع به خشک کردن همه جای موهاش کردم
خشک شدن و سشوار خاموش کردم
از آینه بهمدبگه نگاه میکردیم
رز : خیلی آدم..عجیبی هستی تو
هیونجین : چرا؟
رز : نه به چند ساعت پیشت که میخواستی بکشیم نه به الان که مثل پسر بچه ها مظلوم و ساکتی
خنده ای کردم
هیونجین : خب اگه انقدر شیطونی و فضولی نکنی شاید مثل پسر بچه مظلوم و ساکت بمونم دختر کوچولو
رز : من کوچولو نیستم
هیونجین : برای من هستی
رز : هه یجوری میگی انگار 30 سالته
هیونجین : من اوپات حساب میشم
رز : مگه چند سالته
هیونجین. 24
رز : چیی
هیونجین : چیه انتظار داشتی بگم 19؟
رز : نه..
بلند شدم سشوار رو جای خودش گذاشتم
با لحن کیوت و مظلومی لب زد
رز : نميشه...یکی از شلوار های قدیمیت رو بدی
اولش ميخواستم بگم نه اما بعدا مطمئنم غر غر میکنه برای همین قبول کردم
هیونجین : به یه شرط!
رز : چه شرطی..
نزدیکش شدم صورتمو جلو بردم
هنوزم ازم میترسه؟!
چشماش میلرزیدن
هیونجین : از الان به بعد حق نداری به کارام دخالت کنی، هرچقدر میخوای بخور بخواب فقط مزاحم کارام نشو بیب..
بعد رفتم عقب و درو باز کردم به سمت اتاق خودم رفتم
یکی از شلوار راحتیامو بهش دادم منتظر شدم بپوشه و بیاد
وقتی اومد از تصوری که داشتم هم بزرگ و بلند بود
لبخند کمرنگی بهش زدم
P12
رز : ببخشید
هیونجین: هه هوا سرده منم که یکی از لباسامو بهت نمیدم خروس جنگی
رز : یا...از دستت اعصبانی بودم...
از صندلی بلند شدم و خودم نشوندمش
هیونجین : حالا پرنسس حوصله سرما خوردنتو ندارم موهاتو خشک میکنم به بعدش فکر میکنم
قیافه تعجبی از آینه بهم زل زده بود
براش چشمکی زدم و از کشو سشوار رو درآوردم به برق وصلش کردم و شروع به خشک کردن همه جای موهاش کردم
خشک شدن و سشوار خاموش کردم
از آینه بهمدبگه نگاه میکردیم
رز : خیلی آدم..عجیبی هستی تو
هیونجین : چرا؟
رز : نه به چند ساعت پیشت که میخواستی بکشیم نه به الان که مثل پسر بچه ها مظلوم و ساکتی
خنده ای کردم
هیونجین : خب اگه انقدر شیطونی و فضولی نکنی شاید مثل پسر بچه مظلوم و ساکت بمونم دختر کوچولو
رز : من کوچولو نیستم
هیونجین : برای من هستی
رز : هه یجوری میگی انگار 30 سالته
هیونجین : من اوپات حساب میشم
رز : مگه چند سالته
هیونجین. 24
رز : چیی
هیونجین : چیه انتظار داشتی بگم 19؟
رز : نه..
بلند شدم سشوار رو جای خودش گذاشتم
با لحن کیوت و مظلومی لب زد
رز : نميشه...یکی از شلوار های قدیمیت رو بدی
اولش ميخواستم بگم نه اما بعدا مطمئنم غر غر میکنه برای همین قبول کردم
هیونجین : به یه شرط!
رز : چه شرطی..
نزدیکش شدم صورتمو جلو بردم
هنوزم ازم میترسه؟!
چشماش میلرزیدن
هیونجین : از الان به بعد حق نداری به کارام دخالت کنی، هرچقدر میخوای بخور بخواب فقط مزاحم کارام نشو بیب..
بعد رفتم عقب و درو باز کردم به سمت اتاق خودم رفتم
یکی از شلوار راحتیامو بهش دادم منتظر شدم بپوشه و بیاد
وقتی اومد از تصوری که داشتم هم بزرگ و بلند بود
لبخند کمرنگی بهش زدم
۱۱.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.