فقط برای تو p40
شب شد و مامان بابای تهیونگ و مانیا اومدن خونمون...
همه چی آماده آماده بود....
همه رو مبل نشسته بودن
ته با پدرش صحبت میکرد و منم با مادرش
نایول و مانیا هم داشتن با هم حرف میزدن و بازی میکردن...
و همینطور همه چی اوکی بود تا اینکه نایول دهن باز کرد.....
○مامانی...
با صدای نایول همه برگشتن طرفش...
+جانم....
○مامانی من داداش میخوام(بغض)
همه نگاها افتاد رو من و ته....
منم از خجالت عین گوجه شده بودم
برگشتم سمت ته که دیدم داره با پوزخند شیطانی بهم نگاه میکنه...زود سرمو برگردوندم و گفتم
+نمی....
_باشه بابایی...هر چی تو بخوای...
ای لعنتی...
+ نه دخترم نمیشه....
دیدم مانیا هم داره با خنده بهمون نگاه میکنه....
+آشغال،تو بچه رو پر میکنی که بیاد اینجوری بگه ها...(آروم)
دیدم نایول گریه کرد و اومد بغلم و گفت
○ من میخوام...
خدا لعنتت نکنه مانیا...
+ببینم چی میش...
_باشه دیگه دخترم،هر چی تو بگی....
اصلا تو چشمای ته نگاه نمیکردم چون پر از پوزخند بود...
دیدم دارن در میزنن
+بزار بر...
٪من میرم یونا جون...
مانیا در و باز میکنه میبینه کوکه.....
٪س..سلام
:سلام،خوبید؟
_اوه کوک اومدی؟
+کوک؟
_من دعوتش کردم!
٪بفرمایید داخل؟
تو طول مهمونی نگاه ای عاشقانه کوک و مانیا بهم و میفهمیدم.....
رفتم دم گوشش گفتم
+ خبریه عزیزم؟
یهو به خودش اومد و گفت
٪ن..نه ن
#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
همه چی آماده آماده بود....
همه رو مبل نشسته بودن
ته با پدرش صحبت میکرد و منم با مادرش
نایول و مانیا هم داشتن با هم حرف میزدن و بازی میکردن...
و همینطور همه چی اوکی بود تا اینکه نایول دهن باز کرد.....
○مامانی...
با صدای نایول همه برگشتن طرفش...
+جانم....
○مامانی من داداش میخوام(بغض)
همه نگاها افتاد رو من و ته....
منم از خجالت عین گوجه شده بودم
برگشتم سمت ته که دیدم داره با پوزخند شیطانی بهم نگاه میکنه...زود سرمو برگردوندم و گفتم
+نمی....
_باشه بابایی...هر چی تو بخوای...
ای لعنتی...
+ نه دخترم نمیشه....
دیدم مانیا هم داره با خنده بهمون نگاه میکنه....
+آشغال،تو بچه رو پر میکنی که بیاد اینجوری بگه ها...(آروم)
دیدم نایول گریه کرد و اومد بغلم و گفت
○ من میخوام...
خدا لعنتت نکنه مانیا...
+ببینم چی میش...
_باشه دیگه دخترم،هر چی تو بگی....
اصلا تو چشمای ته نگاه نمیکردم چون پر از پوزخند بود...
دیدم دارن در میزنن
+بزار بر...
٪من میرم یونا جون...
مانیا در و باز میکنه میبینه کوکه.....
٪س..سلام
:سلام،خوبید؟
_اوه کوک اومدی؟
+کوک؟
_من دعوتش کردم!
٪بفرمایید داخل؟
تو طول مهمونی نگاه ای عاشقانه کوک و مانیا بهم و میفهمیدم.....
رفتم دم گوشش گفتم
+ خبریه عزیزم؟
یهو به خودش اومد و گفت
٪ن..نه ن
#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۶.۹k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.