پارت(۱)
من ا/ت هستم و ۲۵ سالمه. در خانواده ی معمولی زندگی میکنم عاشق بی تی اس هستم و آرزومه یه روز به کنسرتشون برم. والان توی اتاقم دارم ویدیو های بی تی اسو نگاه میکنم.
مامان ا/ت :ا/،ت بسه دیگه انقدر اون بی صاحاب رو نگاه کردی چشات در اومدن بیا شام بخور
ا/ت:(با غرغر)باشه مامان
بابای ا/ت:به به چه عجب چشمون به روی شما باز شد خانم
برادر ا/ت:راستی تو نمیخوای ازدواج کنی؟
ا/ت:کوچولو این بحثا ربطی به تو نداره
مامان ا/ت:خب بچه راست میگه الان ۲۵ سالته باید به فکر ازدواج بیفتی
ا/ت:اما من ازدواج نمیکنم من فقط و فقط عاشق بی تی اسم.
مامان ا/ت:(باعصبانیت) پس برو باهمونا ازدواج کن.
ا/ت:مامان من حتی یکبار از نزدیک هم ندیدمشون من میخوام برم فن ساینشون
بابای ا/ت: اگه یکبار بری دست از سر کچل ما برمیداری ؟
ا/ت:(با هیجان)یعنی میشه؟
بابای ا/ت:به شرط اینکه بعدش به فکر ازدواج بیفتی
ویو ا/ت
اشکال نداره هرچی هم باشه می ارزه اخه من ارزو دارم یکبارم شده ببینمشون پس خوبه
ا/ت:قبوله ولی هفته دیگه فن ساینه
بابای ا/ت: دوستم چند تا بلیط اضافی داره از اون میگیرم
(هفته بعد روز فن ساین)
ا/ت:ووااااااییییییی چقد هیجان دارم سه ساعت دیگه فن ساینه
حاضر شدم و به سمت فن ساین راه افتادم
دیگه تقریبا نوبت من بود ووووااااییییی
اولین نفر نامجون بود
ا/ت:سلام نامجون شی
نامجون :عجب دختر زیبایی!
ا/ت:خجالتم ندین. من آرزوم بود بهترین لیدر جهان رو از نزدیک ببینم
نامجون: تو که بیشتر خجالتم دادی!
ا/ت:اها راستی یه نامه برات اماده کردم ولی الان نخونش باشه؟
نامجون:چشم
نفر بعدی جین بود
جین:سلام دختر زیبا
ا/ت:سلام ورلد واید هندسام
جین،:میبینم خیلی ذوق داری ها!
ا/ت:شک نکن
من یه حرفهایی باهات دارم اقای سوکجین تولازم نیست همیشه خوب باشی و اعتماد به نفس بالا داشته باشی یه وقتایی که حالت بده اونو نشون بده و تو خودت نریز مطمئنم تمام آرمی ها عاشق اینن.
جین اشکاش سرازیر شد و گفت:ممنون خانم روانشناس
ا/ت:بیا اینم نامه شما
شوگا بعدی بود
شوگا:سلام بامزه
ا/ت:سلام پیشی خابالو اول از همه یه نامه برات دارم ولی الان بازش نکن باشه؟
مامان ا/ت :ا/،ت بسه دیگه انقدر اون بی صاحاب رو نگاه کردی چشات در اومدن بیا شام بخور
ا/ت:(با غرغر)باشه مامان
بابای ا/ت:به به چه عجب چشمون به روی شما باز شد خانم
برادر ا/ت:راستی تو نمیخوای ازدواج کنی؟
ا/ت:کوچولو این بحثا ربطی به تو نداره
مامان ا/ت:خب بچه راست میگه الان ۲۵ سالته باید به فکر ازدواج بیفتی
ا/ت:اما من ازدواج نمیکنم من فقط و فقط عاشق بی تی اسم.
مامان ا/ت:(باعصبانیت) پس برو باهمونا ازدواج کن.
ا/ت:مامان من حتی یکبار از نزدیک هم ندیدمشون من میخوام برم فن ساینشون
بابای ا/ت: اگه یکبار بری دست از سر کچل ما برمیداری ؟
ا/ت:(با هیجان)یعنی میشه؟
بابای ا/ت:به شرط اینکه بعدش به فکر ازدواج بیفتی
ویو ا/ت
اشکال نداره هرچی هم باشه می ارزه اخه من ارزو دارم یکبارم شده ببینمشون پس خوبه
ا/ت:قبوله ولی هفته دیگه فن ساینه
بابای ا/ت: دوستم چند تا بلیط اضافی داره از اون میگیرم
(هفته بعد روز فن ساین)
ا/ت:ووااااااییییییی چقد هیجان دارم سه ساعت دیگه فن ساینه
حاضر شدم و به سمت فن ساین راه افتادم
دیگه تقریبا نوبت من بود ووووااااییییی
اولین نفر نامجون بود
ا/ت:سلام نامجون شی
نامجون :عجب دختر زیبایی!
ا/ت:خجالتم ندین. من آرزوم بود بهترین لیدر جهان رو از نزدیک ببینم
نامجون: تو که بیشتر خجالتم دادی!
ا/ت:اها راستی یه نامه برات اماده کردم ولی الان نخونش باشه؟
نامجون:چشم
نفر بعدی جین بود
جین:سلام دختر زیبا
ا/ت:سلام ورلد واید هندسام
جین،:میبینم خیلی ذوق داری ها!
ا/ت:شک نکن
من یه حرفهایی باهات دارم اقای سوکجین تولازم نیست همیشه خوب باشی و اعتماد به نفس بالا داشته باشی یه وقتایی که حالت بده اونو نشون بده و تو خودت نریز مطمئنم تمام آرمی ها عاشق اینن.
جین اشکاش سرازیر شد و گفت:ممنون خانم روانشناس
ا/ت:بیا اینم نامه شما
شوگا بعدی بود
شوگا:سلام بامزه
ا/ت:سلام پیشی خابالو اول از همه یه نامه برات دارم ولی الان بازش نکن باشه؟
۳۹۳
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.