چند پارتی ته یونگ🤞من دیوونم💔پارت 2
سریع رفتم تو اتاق و درو محکم بستم و قفل کردم و خودمو پرت کردم روی تخت. خیلی خسته بودم. چشمامو بستم.....
دیرینگ دیرینگ.... ای بابا دوباره مدرسه! پاشدم و یه ابی به دست صورتم زدم و لباسامو پوشیدم و رفتم پایین برای صبحونه. چطور وقتی همش جلوی چشمامه فراموشش کنم؟
علامت بابای ته یونگ:؟
علامت بابای میا:!
علامت میا:+
علامت تهیونگ-
؟ :خب همگی یک لحظه گوش کنید لطفا.
که همه ی نگاه ها برگشت سمت عمو(میا چون از بچگی با اینا بوده به بابای ته یونگ میگه عمو و ته یونگ هم همینطور)
؟ :ببیند قراره هفته ی بعد عروسی ته یونگ و لانا رو بگیریم تا دیر نشده!
میا:
یهو کل دنیا رو سرم خراب شد. چشمام دوباره مثل کاسه ی خون شد.
و از سر میز بلند شدم.
! :میا؟! کجا؟! تو که چیزی نخوردی!
+معذرت میخوام از همگی مدرسم دیر میشه!
-با اجازتون منم برم دیگه!
ته یونگ:
تازه فهمیدم چرا میا دیشب بالای پشت بوم میخواست خودشو پرت کنه و فرار کرد و گریه کرد الان هم که اینجوری شد. ولی من واقعا از لانا متنفرم و دوست ندارم سر به تنش باشه و بابا هم که بدونه این که به من بگه اون حرفو زد.
-هی میا کجا میری؟
+یعنی نمیدونی؟
-ساعت 5؟
+مدرسه نمیرم!
-خب پس بگو کجا داری میری که بیام جنازتون از اونجا جمع کنم!
+سکوت.
میا:
با حرف ته یونگ یهو دوباره صحنه هایی رو که بالای پشت بوم دیدم یادم افتاد. یهو سرگیجه گرفتم. اما نباید بروی خودم بیارم پس میرم مدرسه...
ادامه دارد.......
_________________________
این فیکو ادامه بدم؟ 🌈✨
دیرینگ دیرینگ.... ای بابا دوباره مدرسه! پاشدم و یه ابی به دست صورتم زدم و لباسامو پوشیدم و رفتم پایین برای صبحونه. چطور وقتی همش جلوی چشمامه فراموشش کنم؟
علامت بابای ته یونگ:؟
علامت بابای میا:!
علامت میا:+
علامت تهیونگ-
؟ :خب همگی یک لحظه گوش کنید لطفا.
که همه ی نگاه ها برگشت سمت عمو(میا چون از بچگی با اینا بوده به بابای ته یونگ میگه عمو و ته یونگ هم همینطور)
؟ :ببیند قراره هفته ی بعد عروسی ته یونگ و لانا رو بگیریم تا دیر نشده!
میا:
یهو کل دنیا رو سرم خراب شد. چشمام دوباره مثل کاسه ی خون شد.
و از سر میز بلند شدم.
! :میا؟! کجا؟! تو که چیزی نخوردی!
+معذرت میخوام از همگی مدرسم دیر میشه!
-با اجازتون منم برم دیگه!
ته یونگ:
تازه فهمیدم چرا میا دیشب بالای پشت بوم میخواست خودشو پرت کنه و فرار کرد و گریه کرد الان هم که اینجوری شد. ولی من واقعا از لانا متنفرم و دوست ندارم سر به تنش باشه و بابا هم که بدونه این که به من بگه اون حرفو زد.
-هی میا کجا میری؟
+یعنی نمیدونی؟
-ساعت 5؟
+مدرسه نمیرم!
-خب پس بگو کجا داری میری که بیام جنازتون از اونجا جمع کنم!
+سکوت.
میا:
با حرف ته یونگ یهو دوباره صحنه هایی رو که بالای پشت بوم دیدم یادم افتاد. یهو سرگیجه گرفتم. اما نباید بروی خودم بیارم پس میرم مدرسه...
ادامه دارد.......
_________________________
این فیکو ادامه بدم؟ 🌈✨
۵.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.