آزادی عاشقانه پارت آخر
چند ماه بعد :
از دکتر اومدم بیرون نمیخواستم باور کنم بعد از ۱۸ سال دوباره داشتم مادر میشدم همینجور که داشتم فکر میکردم یکدفعه یه ماشین جلوی پام ترمز گرفت
کوک : بفرمایید بالا خانم برسونمتون
ا،ت : سلام عزیز دلم ممنونم
تو سکوت داشتم فکر میکردم که یکدفعه جونگ کوک سکوت رو شکست
کوک : اتفاقی افتاده ؟ تو فکری ؟
ا،ت: یادته چقدر دوست داشتیم دوباره بچه دار بشیم ؟
کوک : هوم چطور؟
ا،ت : جونگ کوک من بعد از ۱۸ سال حامله ام
کوک : میخوای نگه اش داری؟
ا،ت : اشکالی داره ؟
کوک : اگه برای خودت سخت نیست پس مبارکه عزیزم فکر کنم دوباره حاملگیت برام جالب باشه
ا،ت: ایندفعه کارات سبکه بایدکمک کنی ایندفعه سنم کم بودشوق داشتم خودم تنها نه ماه رو تحمل کردم کوک : چشم حتما من منتظرم ری اکشن الیا رو ببینم
ا،ت : باید قبول کنه که خواهر شده
کوک : ا،ت بگم هنوز باورم نشده باور میکنی ؟
ا.ت : خودمم هنوز باورم نمیشه ولی جونگ کوک من هنوز یادم نرفته با چه سختی الیا رو به دنیا آوردم امیدوارم اینم همون قدر شیرین باشه
شوق توعمق چشمای کوک باعث میشد به سختی هایی پیش روم بود فکر نکنم
ا.ت : مسخره بازی در نیار در رو باز کن
الیا :خوش اومدید خانواده جئون ازدیدنتون خوشحالم خبریه هر دونفر شوقی خواصی تو چشما تون دارید
ا،ت : خانم جئون اجازه بده پام رو بزارم تو خونه
کوک:خانم جئون شما داری خواهر میشی مامان بارداره
الیا با تعجب و دهن باز زل زده بود به من
ا،ت : چیشده عزیز دلم ؟ خوشحال نشدی
الیا : باورم نمیشه مامان جونم مبارکه عزیزم
محکم پرید بغلم وقتی خوشحالی الیا رو دیدم دیگه خیالم از همه چیز راحت شد
الیا : بابا دلم میخواد مثل بچگی هام بشینم رو پات این
خواستن یکم عجیب نیست ؟
ا،ت : کمربراش بزاریه تو راهی داره باید اون بغل کنه
کوک : بیا الیا
دستاش رو باز کرد و الیا رو محکم بغل گرفت امیدوار بودم محبت الان کوک به الیا باعث بشه الیا باز هم کنارمون بمونه و ازمون جدا نشه این محبت های بی کران جونگ کوک از ذهن هیچکدوم ما پاک نخواهد شد جونگ کوک مهربون ترین پسر دنیا ست و من تونستم موفق بشم واون رومال خودم کنم واون عاشقانه آزادم کرد تابزاره از نعمتی بدستش آوردم به خوبی استفاده کنم...
از دکتر اومدم بیرون نمیخواستم باور کنم بعد از ۱۸ سال دوباره داشتم مادر میشدم همینجور که داشتم فکر میکردم یکدفعه یه ماشین جلوی پام ترمز گرفت
کوک : بفرمایید بالا خانم برسونمتون
ا،ت : سلام عزیز دلم ممنونم
تو سکوت داشتم فکر میکردم که یکدفعه جونگ کوک سکوت رو شکست
کوک : اتفاقی افتاده ؟ تو فکری ؟
ا،ت: یادته چقدر دوست داشتیم دوباره بچه دار بشیم ؟
کوک : هوم چطور؟
ا،ت : جونگ کوک من بعد از ۱۸ سال حامله ام
کوک : میخوای نگه اش داری؟
ا،ت : اشکالی داره ؟
کوک : اگه برای خودت سخت نیست پس مبارکه عزیزم فکر کنم دوباره حاملگیت برام جالب باشه
ا،ت: ایندفعه کارات سبکه بایدکمک کنی ایندفعه سنم کم بودشوق داشتم خودم تنها نه ماه رو تحمل کردم کوک : چشم حتما من منتظرم ری اکشن الیا رو ببینم
ا،ت : باید قبول کنه که خواهر شده
کوک : ا،ت بگم هنوز باورم نشده باور میکنی ؟
ا.ت : خودمم هنوز باورم نمیشه ولی جونگ کوک من هنوز یادم نرفته با چه سختی الیا رو به دنیا آوردم امیدوارم اینم همون قدر شیرین باشه
شوق توعمق چشمای کوک باعث میشد به سختی هایی پیش روم بود فکر نکنم
ا.ت : مسخره بازی در نیار در رو باز کن
الیا :خوش اومدید خانواده جئون ازدیدنتون خوشحالم خبریه هر دونفر شوقی خواصی تو چشما تون دارید
ا،ت : خانم جئون اجازه بده پام رو بزارم تو خونه
کوک:خانم جئون شما داری خواهر میشی مامان بارداره
الیا با تعجب و دهن باز زل زده بود به من
ا،ت : چیشده عزیز دلم ؟ خوشحال نشدی
الیا : باورم نمیشه مامان جونم مبارکه عزیزم
محکم پرید بغلم وقتی خوشحالی الیا رو دیدم دیگه خیالم از همه چیز راحت شد
الیا : بابا دلم میخواد مثل بچگی هام بشینم رو پات این
خواستن یکم عجیب نیست ؟
ا،ت : کمربراش بزاریه تو راهی داره باید اون بغل کنه
کوک : بیا الیا
دستاش رو باز کرد و الیا رو محکم بغل گرفت امیدوار بودم محبت الان کوک به الیا باعث بشه الیا باز هم کنارمون بمونه و ازمون جدا نشه این محبت های بی کران جونگ کوک از ذهن هیچکدوم ما پاک نخواهد شد جونگ کوک مهربون ترین پسر دنیا ست و من تونستم موفق بشم واون رومال خودم کنم واون عاشقانه آزادم کرد تابزاره از نعمتی بدستش آوردم به خوبی استفاده کنم...
۱۷.۸k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.