پارت ۹:
شیشه رو داد پایین اولش چون ماسک زده بود نشناختم بعد دیدم به تهیونگ اما اون اینجا چی کار میکنه؟
-سلام بورا
+سلام
( اون چرا باهام رسمی حرف نمیزنه یا خدا داره یه اتفاقایی میوفته تو دلش)
-کجا داری میری یعنی میرید؟
+خونه چطور مگه؟
-هیچی اگه میخواین میتونم برسونمتون
+نه بابا زحمت میشه
-چه زحمتی منم مسیرم یکیه
+باشه مممنون
-خواهش میکنم
سوار ماشین شدم رفتیم تو ماشین ساکت بودم که تهیونگ سر حرف رو باز کرد
-امتحان داشتی؟
+بله
-معلومه خیلی خسته شدی
+اره از استرس
+من اینجا یه رستوران میشناسم که غذاهاش حرف نداره اگه میخوای بریم امتحان کنیم تو هم حتما گرسنته دیگه وقت ناهاره
+باشه امتحان میکنم
بعداز ۲۰ دقیقه رسیدیم و وارد رستوران شدیم خیلی رستوران خوشگلی و بزرگی بود
-اونجا بشینیم کنار پنجره
+باشه
رفتیم نشستیم و به منظره بی نظیر داشت
-چی میخوری؟
+دوکبوکی
-همین؟
+اره خب
-گارسون
!بله
-دو تا دوکبودکی و نودل و نوشابه لطفا
!حتما
+چه خبره کی میخواد اون همه رو بخوره
-ما
+من که اونقدر را هم گرسنه ام نیست
- مبینیم
ویو تهیونگ:
میخواستم بهش بگم که باهم قرار بزاریم تا خواستم دهنمو باز کنم غذا رو آوردن و بعد بورا تند تند شروع به خوردن غدا میکردم منم داشت خنده میگرفت شبیه خرس ها داشت میخورد
-بورا
+بله با (دهن پر)
-خفه نمیشی
+نه بابا چه خفه شدنی بزار بخورم فقط داره خستگیامو میبره
-باشه بخور
-میخواستم یه چیزی بهت بگم
+بگو
-اممم باهام قرار میذاری؟
+ غذا پرید تو گلوش و هی سرفه میکرد
-اب میخوای؟
+اره
بده بعداز خوردن آب
چییییی؟
من با تو! نه بابا ببین تو حتما داری شوخی میکنی نه!
- نه راستش جدی هستم همون روز که دیدمت ازت خوشم اومد و ازت درخواست میکنم که با هام قرار بذاری تا باهم بیستر آشنا بشیم
+باشه
-واقعا
+اره
(یا خدا کاش خواب نباشه وایییییی عجب اتفاقایی داره میوفته الان غش میکنم میمونم رو دست بیچاره 🤯🥲🥺)
همه سخنان زیبا در دلشان بود😊
+راستش منم از وقتی که دیدمتون عاشقتون شدم
-واقعا؟
+بله
-وایی چه خوب پس دوطرفه هم هست
خواست نزدیکم بشه صورتشو آورد جلو اما من اونقدر منحرفم که فک کردم میخواد کارای خاک بر سری بکنه اما اومد دم گوشم گفت میشه بغلت کنم؟
+اره
از میز بلند شدیم همو بغل کردیم که من توش غرق شده بودم که دستم به سیس پک هاش خورد واییی دیگه داشتم سکته رو میزدم خدا رحمتم کنه تو بوسیدن
بعد از هم جدا شدیم و تهیونگ حساب کرد و اومدیم سوار ماشین شدیم به سمت خونه رفتیم منو رسوند خونه و.......
شرط ۲۰تا لایک
۲۰تا کامنت
۵تا فالور
-سلام بورا
+سلام
( اون چرا باهام رسمی حرف نمیزنه یا خدا داره یه اتفاقایی میوفته تو دلش)
-کجا داری میری یعنی میرید؟
+خونه چطور مگه؟
-هیچی اگه میخواین میتونم برسونمتون
+نه بابا زحمت میشه
-چه زحمتی منم مسیرم یکیه
+باشه مممنون
-خواهش میکنم
سوار ماشین شدم رفتیم تو ماشین ساکت بودم که تهیونگ سر حرف رو باز کرد
-امتحان داشتی؟
+بله
-معلومه خیلی خسته شدی
+اره از استرس
+من اینجا یه رستوران میشناسم که غذاهاش حرف نداره اگه میخوای بریم امتحان کنیم تو هم حتما گرسنته دیگه وقت ناهاره
+باشه امتحان میکنم
بعداز ۲۰ دقیقه رسیدیم و وارد رستوران شدیم خیلی رستوران خوشگلی و بزرگی بود
-اونجا بشینیم کنار پنجره
+باشه
رفتیم نشستیم و به منظره بی نظیر داشت
-چی میخوری؟
+دوکبوکی
-همین؟
+اره خب
-گارسون
!بله
-دو تا دوکبودکی و نودل و نوشابه لطفا
!حتما
+چه خبره کی میخواد اون همه رو بخوره
-ما
+من که اونقدر را هم گرسنه ام نیست
- مبینیم
ویو تهیونگ:
میخواستم بهش بگم که باهم قرار بزاریم تا خواستم دهنمو باز کنم غذا رو آوردن و بعد بورا تند تند شروع به خوردن غدا میکردم منم داشت خنده میگرفت شبیه خرس ها داشت میخورد
-بورا
+بله با (دهن پر)
-خفه نمیشی
+نه بابا چه خفه شدنی بزار بخورم فقط داره خستگیامو میبره
-باشه بخور
-میخواستم یه چیزی بهت بگم
+بگو
-اممم باهام قرار میذاری؟
+ غذا پرید تو گلوش و هی سرفه میکرد
-اب میخوای؟
+اره
بده بعداز خوردن آب
چییییی؟
من با تو! نه بابا ببین تو حتما داری شوخی میکنی نه!
- نه راستش جدی هستم همون روز که دیدمت ازت خوشم اومد و ازت درخواست میکنم که با هام قرار بذاری تا باهم بیستر آشنا بشیم
+باشه
-واقعا
+اره
(یا خدا کاش خواب نباشه وایییییی عجب اتفاقایی داره میوفته الان غش میکنم میمونم رو دست بیچاره 🤯🥲🥺)
همه سخنان زیبا در دلشان بود😊
+راستش منم از وقتی که دیدمتون عاشقتون شدم
-واقعا؟
+بله
-وایی چه خوب پس دوطرفه هم هست
خواست نزدیکم بشه صورتشو آورد جلو اما من اونقدر منحرفم که فک کردم میخواد کارای خاک بر سری بکنه اما اومد دم گوشم گفت میشه بغلت کنم؟
+اره
از میز بلند شدیم همو بغل کردیم که من توش غرق شده بودم که دستم به سیس پک هاش خورد واییی دیگه داشتم سکته رو میزدم خدا رحمتم کنه تو بوسیدن
بعد از هم جدا شدیم و تهیونگ حساب کرد و اومدیم سوار ماشین شدیم به سمت خونه رفتیم منو رسوند خونه و.......
شرط ۲۰تا لایک
۲۰تا کامنت
۵تا فالور
۷.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.