سوکوکو p3/5
ویو دازای
از موقه اون بحث با اون هویجی دیگر پیداش نشده یعنی فکر کرده که از مافیا فرار کنه؟ نه بابا دازای احمق نباش از اون موقع که رفته کلی راه جدید خودکشی به ذهنم رسیده چقدر خوب میشه یکیش و امتحان کنم ولی اول قبل مرگم باید اون هویج و اذیت کنم توی این فکر ها بودم که کویو سان گفت موری سان کارم داره رفتم بیرون و به سمت اتاق موری سان راه افتادم در زدم
گفت بیا تو
داخل رفتم و روی صندلی نشستم
موری گفت: خب اولین روز توی مافیا چجوری گذشت؟
دازای: خب راستش هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده پس آره هیچ جور خاصی نگذشت
موری : باید بگم پس فردا تو و چویا ناکاهارا با هم به ماموریت میرید پس آماده باشید
دازای : چه ماموریتی؟
موری: باید یک بسته را بیارید فقط باید سالم تحویلش بگیرید و سالم بیاریدش
دازای: پس یعنی کسایی هم به جز ما دنبالشن مگه نه
موری با لبخندی ملایم گفت : میبینم نیومده کار دستت اومده اگر کار دیگه ای نداری بهتره زود تر بری
دازای: آره پس من رفتم
و بعد دازای به سمت اتاق قدم برداشت
________________اتمام p3/5__________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه
از موقه اون بحث با اون هویجی دیگر پیداش نشده یعنی فکر کرده که از مافیا فرار کنه؟ نه بابا دازای احمق نباش از اون موقع که رفته کلی راه جدید خودکشی به ذهنم رسیده چقدر خوب میشه یکیش و امتحان کنم ولی اول قبل مرگم باید اون هویج و اذیت کنم توی این فکر ها بودم که کویو سان گفت موری سان کارم داره رفتم بیرون و به سمت اتاق موری سان راه افتادم در زدم
گفت بیا تو
داخل رفتم و روی صندلی نشستم
موری گفت: خب اولین روز توی مافیا چجوری گذشت؟
دازای: خب راستش هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده پس آره هیچ جور خاصی نگذشت
موری : باید بگم پس فردا تو و چویا ناکاهارا با هم به ماموریت میرید پس آماده باشید
دازای : چه ماموریتی؟
موری: باید یک بسته را بیارید فقط باید سالم تحویلش بگیرید و سالم بیاریدش
دازای: پس یعنی کسایی هم به جز ما دنبالشن مگه نه
موری با لبخندی ملایم گفت : میبینم نیومده کار دستت اومده اگر کار دیگه ای نداری بهتره زود تر بری
دازای: آره پس من رفتم
و بعد دازای به سمت اتاق قدم برداشت
________________اتمام p3/5__________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه
۱.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.