پارت ۱۰
پارت ۱۰
کوک موهای اتو گرفت گفت _که تهیونگ بغل می کنی <داد>+نه اون منو بغل کرد <گریه >
_منم باور کردم یه کاری میکنم که دیگه نتونی راه بری <همش باداد>
و اسامت
کوک بعده اینکه اتو گاید رفت شرکت وبه اجوما گفت که ساعت ۵ صبح میاد وات نباید جایی بره
ویو تو شرکت
کوک داشت کارایه محموله رو آنجا م میداد که مادرش زنگ زد گفت برای ۱هفته خوانوادگی میرن جنگل وباید کوک ات هم بیان کوک قبول کرد وبه اجوما گفت اتو آماده کنه ات آماده شدو کوک رفت دنبال ات
کوک موهای اتو گرفت گفت _که تهیونگ بغل می کنی <داد>+نه اون منو بغل کرد <گریه >
_منم باور کردم یه کاری میکنم که دیگه نتونی راه بری <همش باداد>
و اسامت
کوک بعده اینکه اتو گاید رفت شرکت وبه اجوما گفت که ساعت ۵ صبح میاد وات نباید جایی بره
ویو تو شرکت
کوک داشت کارایه محموله رو آنجا م میداد که مادرش زنگ زد گفت برای ۱هفته خوانوادگی میرن جنگل وباید کوک ات هم بیان کوک قبول کرد وبه اجوما گفت اتو آماده کنه ات آماده شدو کوک رفت دنبال ات
۸.۱k
۲۲ دی ۱۴۰۲