P6 ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ܣܩࡅ࡙ܢܚ݅ܭَࡅ࡙✞
ویو ا.ت
صبح با دردی بدی از خواب پریدم اوفففف بایاداوری دیشب
اهه حالم از خودم بهم میخورد تهیونگ خواب بود
لعنت بهت تهیونگ دخترباز(خغشو پدصگ)
ویو ته
از خواب بیدارشدم دیدم ا.ت بیداره
تهیونگ:اوووو صبح بخیر
ا.ت:(اداشو درمیارع)
تهیونگ:اممم بد گرل
ا.ت:من بدگرل نیستم تو بد بوی هستی
تهیونگ:خ...
در باز شد و مادر تهیونگ امد داخل
م.ت:اوا صبحتون بخیر خوبی عروسم.
ا.ت:عروسم؟
م.ت:دیگه الان مال تهیونگی واییی(ذوغ)
تهیونگ:مامان کارتون
م.ت:اها امدم بگم وسایلتون رو جمع کنید میخوا بریم
خونه ایی که توی جنگل داریم
تهیونگ:امم باش
ا.ت:اممم زن عمو؟
م.ت:جانمممم
ا.ت:کیا هستن
م.ت:خودمون
ا.ت:او میتونم به یکی از دوستام بگم
م.ت:اووو اره حتما ته توهم میتونی
تهیونگ:اوک
تهیونگ رفت اتاقش حالا من موندم با بد بختی هام
همینطور تو افکارم غرق بودم که یکی در زد
تق. تق. تق.
ا.ت:کیه؟
م.ا:دختر داری وسایلت رو جمع میکنی
ا.ت:اهههه یادم رفت
پاشدم تمام وسایل موردنیازم رو جمع کردم
رفتم پایین با ساکم
ب.ت:یاخدا انقدر وسیله
ا.ت:(خنده)عموجون من مسرفم بالاست
رفتیم توی حیاط
ب.ا:ا.ت و تهیونگ با یه ماشین منو مامانت توی ماشین
هوانگ و یونا توی ماشین(هوانگ عموی ات و بابای ته
یونا زن عموی ا.ت و مامانم ته)
ا.ت:اما.....
م.ا:اما و ولی نداریممم برو
تهیونگ:سوار شو
سوارشدم ازش خجالت میکشم....
صبح با دردی بدی از خواب پریدم اوفففف بایاداوری دیشب
اهه حالم از خودم بهم میخورد تهیونگ خواب بود
لعنت بهت تهیونگ دخترباز(خغشو پدصگ)
ویو ته
از خواب بیدارشدم دیدم ا.ت بیداره
تهیونگ:اوووو صبح بخیر
ا.ت:(اداشو درمیارع)
تهیونگ:اممم بد گرل
ا.ت:من بدگرل نیستم تو بد بوی هستی
تهیونگ:خ...
در باز شد و مادر تهیونگ امد داخل
م.ت:اوا صبحتون بخیر خوبی عروسم.
ا.ت:عروسم؟
م.ت:دیگه الان مال تهیونگی واییی(ذوغ)
تهیونگ:مامان کارتون
م.ت:اها امدم بگم وسایلتون رو جمع کنید میخوا بریم
خونه ایی که توی جنگل داریم
تهیونگ:امم باش
ا.ت:اممم زن عمو؟
م.ت:جانمممم
ا.ت:کیا هستن
م.ت:خودمون
ا.ت:او میتونم به یکی از دوستام بگم
م.ت:اووو اره حتما ته توهم میتونی
تهیونگ:اوک
تهیونگ رفت اتاقش حالا من موندم با بد بختی هام
همینطور تو افکارم غرق بودم که یکی در زد
تق. تق. تق.
ا.ت:کیه؟
م.ا:دختر داری وسایلت رو جمع میکنی
ا.ت:اهههه یادم رفت
پاشدم تمام وسایل موردنیازم رو جمع کردم
رفتم پایین با ساکم
ب.ت:یاخدا انقدر وسیله
ا.ت:(خنده)عموجون من مسرفم بالاست
رفتیم توی حیاط
ب.ا:ا.ت و تهیونگ با یه ماشین منو مامانت توی ماشین
هوانگ و یونا توی ماشین(هوانگ عموی ات و بابای ته
یونا زن عموی ا.ت و مامانم ته)
ا.ت:اما.....
م.ا:اما و ولی نداریممم برو
تهیونگ:سوار شو
سوارشدم ازش خجالت میکشم....
۶.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.