وقتی عضو نهمی و اون عاشقته✨✨
سه سالی شده بود که تو با اسکیز کار میکردی. شما ها خیلی صمیمی شده بودین چون تو خیلی خون گرم و اجتماعی بودی. یک روز اعضا تصمیم گرفتن باهم برن جنگل و شب اونجا بمونن. تو چون خیلی خسته بودی ترجیه دادی تو خوابگاه بمونی :
چان:ا/ت مطمئنی نمیای؟
_ آره.شما برین فقط سالم برگردین😂
سونگمین: یااااااا ا/ت🫥
_ چیه خب یه بچه کوچیک باشما داره میاد😂
چان : خیله خب تمومش کنین😑هان تو چرا نمیای؟
+منم حال ندارم. آخه کی وسط هفته میره جنگل که شما ها دارین میرین😪
_ هان راست میگه 😂
هیون :باشه بابا فهمیدیم. بچه ها بریم؟
همه باهم :بریممممم 🥳🤩
بهد از اینکه بچه ها رفتن رفتی یک پتو آوردی و نشستی جلوی تلویزیون،چیپست رو هم آوردی و نشستی. داشتی فیلمت رو نگاه میکردی که یکهو دیدی هان داره نگات میکنه چند بار صداش زدی ولی جوابی نداد
_ هاااااان
+ها چیه بله
_کجاییی؟
+اینجام چیزی شده
_چند بار صدات زدم ولی جوابی ندادی نگران شدم .
+ا/ت میشه یه چیزی بهت بگم
_ بگو (داشتی همینجوری چیپست رو میخوردی و بهش نگاه میکردی خیلی کیووووت🥹)
+ ا/ت ……من……من…
_تو چی
+(نفس عمیق)من …دو…دوست دارم. نمیخوام بهت فشار بیارم…هر..هروقت تونستی جوابم رو…
(حرفش با بوسه ی تو قطع شد )
داشت با بهت زده به صورتت نگاه میکرد به چشمات که بسته بودن و لبات که داشتن با ولع میبوسیدن. کم کم از اون حالت در اومد و با تو همکاری کرد. حالا اون بود که کنترل بوستون رو به دست گرفته بود. بوسه رو شکستی و به چشماش نگاه کردی و گفتی
_ من بیشتر دوست دارم❤️
+باشه پس منم روانیتم✨
ببخشید اگر بد شو چون اولین سناریو یه منه 😔🤧
دوستتون دارم ✨
چان:ا/ت مطمئنی نمیای؟
_ آره.شما برین فقط سالم برگردین😂
سونگمین: یااااااا ا/ت🫥
_ چیه خب یه بچه کوچیک باشما داره میاد😂
چان : خیله خب تمومش کنین😑هان تو چرا نمیای؟
+منم حال ندارم. آخه کی وسط هفته میره جنگل که شما ها دارین میرین😪
_ هان راست میگه 😂
هیون :باشه بابا فهمیدیم. بچه ها بریم؟
همه باهم :بریممممم 🥳🤩
بهد از اینکه بچه ها رفتن رفتی یک پتو آوردی و نشستی جلوی تلویزیون،چیپست رو هم آوردی و نشستی. داشتی فیلمت رو نگاه میکردی که یکهو دیدی هان داره نگات میکنه چند بار صداش زدی ولی جوابی نداد
_ هاااااان
+ها چیه بله
_کجاییی؟
+اینجام چیزی شده
_چند بار صدات زدم ولی جوابی ندادی نگران شدم .
+ا/ت میشه یه چیزی بهت بگم
_ بگو (داشتی همینجوری چیپست رو میخوردی و بهش نگاه میکردی خیلی کیووووت🥹)
+ ا/ت ……من……من…
_تو چی
+(نفس عمیق)من …دو…دوست دارم. نمیخوام بهت فشار بیارم…هر..هروقت تونستی جوابم رو…
(حرفش با بوسه ی تو قطع شد )
داشت با بهت زده به صورتت نگاه میکرد به چشمات که بسته بودن و لبات که داشتن با ولع میبوسیدن. کم کم از اون حالت در اومد و با تو همکاری کرد. حالا اون بود که کنترل بوستون رو به دست گرفته بود. بوسه رو شکستی و به چشماش نگاه کردی و گفتی
_ من بیشتر دوست دارم❤️
+باشه پس منم روانیتم✨
ببخشید اگر بد شو چون اولین سناریو یه منه 😔🤧
دوستتون دارم ✨
۸۹۷
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.