فیک جونگ کوک«زندگی پیچیده ی من» p16
*وگرنهان جونگ کوک*
با یونجی اومدم عمارت پدربزرگمون، انگار امروز جلسه خانوادگی داشتیم
چه حرفا؛ اوناکه منو از خانواده بیرون کرده بودن
چیشده که الان در به در دنبالمن؟
بخاطر شهرتمه؟ پولداریم؟
اونا خودشونم پولدارن، دیگه نیازی به من ندارن! از راه پله ها رفتم بالا و رفتیم سمت سالن اصلی
پسر دایی: ببین کی اینجاست
جونگ کوک: دهنتو ببند! زالو
پسر دایی: زالو؟
جونگ کوک: اره، مول زالو خوب بلدی بری تو گوشت و خون آدم و آدمو مال خودت کنی
خیلی اعصبانی شد
جینا: بسه جونگ کوک!
یونجی: جینا ولش کن! الان دلش پره
پدربزرگ: به به! نوه ی گلم! جونگ کوک
جونگ کوک: سلام....
خاله: حداقل به پدربزرگت احترام بزار احمق!
جینا: ماماااان!!!
جونگ کوک: چه جالب!
دایی اول: پسر چته؟ این یه جلسه خانوادگیه، بشین
دایی دوم: نمیدونی احترام سرش نیست! بعد خواهرش دیگـ....
یهو صدای باز شدن در اومد و عموم دونگ هیون و مامانم اومدن تو
خاله: لـ...لورا؟!
لورا: بدون گفتن به من.... جمع شدین؟ حتی پسرمم اومد اما من نه!
جونگ کوک: مامان، عمو!
لورا: خب بگین ببینم، بحث سر ارث و میراث بود؟
دایی دوم: حرف دهنتو بفهم
لورا: اگه نخوام چی؟ تو این وسط چیکاره ای جکسون؟
دایی اول: لورا بسته
لورا: خفه شو جیک! نمیخوام صدای تو یکیو بشنوم
خاله ی اول: ساکت میشی لورا؟ پدر میخواد حرف بزنه، میخوام سریع تر برم تا قیافه ی خودتو و اون پسر احمقتو نبینم!
لورا: زبون درآوردی ارورا! watch your mouth
(حرف دهنتو بفهم)
ارورا: You don't have to tell me
(لازم نکرده تو بهم بگی)
خاله ی دوم: بسه دیگهههه! لورا بسته
لورا: اوه اوه، آریان.... تشریف آوردین
آریان: shut up Loura!!
لورا: اگه نبندم چی؟
جونگ کوک: مامان بس کن
پسر دایی: لازم نکرده تو بهش بگی
جونگ کوک: تو یکی دهنتو گل بگیر ایوری!
پسر خاله: خاله لورا! بسه دیگه
لورا: ازم اینو نخواه دیوید! نخواه! من بعد پنج سال اومدم میبینم جلسه مخفی گرفتن با پسرم اما به من چیزی نگفتن
پسر دایی دوم: عمه، همش بخاطر اون کار جونگ کوک با جونگ وون بود، اگه جونگ وون بخاطر جونگ کوک نمی مرد....
لورا: دهنتو ببنددددد، دهنتو ببند آدرین! خودتو و خواهرت فقط بلدین تیکه بندازین
دختر دایی: عمه با منین؟ هه! عمه اگه تا الان ساکتیم فقط بخاطر احترام بوده وگرنه....
لورا: وگرنه چی؟ وگرنه چی آریانا؟ همتون اسم خارجی باکلاس دارین با اینکه فقط یه سه تاتون دورگه ی خارجی و کره ای هستین! البته پدر مادراتونم مثل من دورگه خارجی کره این، فقط بچه های من و چندتا دیگه بینتون اسم کره ای دارن، فقط کوک و وونی دخترم و جینا و یونجیه، فقط همین چهارتان
پدربزرگ:لورا بس کن!
لورا: نمیـ....
جونگ کوک: منو بگو با یونجی اومدم فک کردم همه چی فرق داره، اینا ارزش ندارن مامان بیا بریم، ارث و میراثم برا خودتون
جینا: جونگ کوک
یونجی: کوک صبر کن...
و دست مامانو گرفتم و با عمو دونگ هیون رفتیم خونمون
با یونجی اومدم عمارت پدربزرگمون، انگار امروز جلسه خانوادگی داشتیم
چه حرفا؛ اوناکه منو از خانواده بیرون کرده بودن
چیشده که الان در به در دنبالمن؟
بخاطر شهرتمه؟ پولداریم؟
اونا خودشونم پولدارن، دیگه نیازی به من ندارن! از راه پله ها رفتم بالا و رفتیم سمت سالن اصلی
پسر دایی: ببین کی اینجاست
جونگ کوک: دهنتو ببند! زالو
پسر دایی: زالو؟
جونگ کوک: اره، مول زالو خوب بلدی بری تو گوشت و خون آدم و آدمو مال خودت کنی
خیلی اعصبانی شد
جینا: بسه جونگ کوک!
یونجی: جینا ولش کن! الان دلش پره
پدربزرگ: به به! نوه ی گلم! جونگ کوک
جونگ کوک: سلام....
خاله: حداقل به پدربزرگت احترام بزار احمق!
جینا: ماماااان!!!
جونگ کوک: چه جالب!
دایی اول: پسر چته؟ این یه جلسه خانوادگیه، بشین
دایی دوم: نمیدونی احترام سرش نیست! بعد خواهرش دیگـ....
یهو صدای باز شدن در اومد و عموم دونگ هیون و مامانم اومدن تو
خاله: لـ...لورا؟!
لورا: بدون گفتن به من.... جمع شدین؟ حتی پسرمم اومد اما من نه!
جونگ کوک: مامان، عمو!
لورا: خب بگین ببینم، بحث سر ارث و میراث بود؟
دایی دوم: حرف دهنتو بفهم
لورا: اگه نخوام چی؟ تو این وسط چیکاره ای جکسون؟
دایی اول: لورا بسته
لورا: خفه شو جیک! نمیخوام صدای تو یکیو بشنوم
خاله ی اول: ساکت میشی لورا؟ پدر میخواد حرف بزنه، میخوام سریع تر برم تا قیافه ی خودتو و اون پسر احمقتو نبینم!
لورا: زبون درآوردی ارورا! watch your mouth
(حرف دهنتو بفهم)
ارورا: You don't have to tell me
(لازم نکرده تو بهم بگی)
خاله ی دوم: بسه دیگهههه! لورا بسته
لورا: اوه اوه، آریان.... تشریف آوردین
آریان: shut up Loura!!
لورا: اگه نبندم چی؟
جونگ کوک: مامان بس کن
پسر دایی: لازم نکرده تو بهش بگی
جونگ کوک: تو یکی دهنتو گل بگیر ایوری!
پسر خاله: خاله لورا! بسه دیگه
لورا: ازم اینو نخواه دیوید! نخواه! من بعد پنج سال اومدم میبینم جلسه مخفی گرفتن با پسرم اما به من چیزی نگفتن
پسر دایی دوم: عمه، همش بخاطر اون کار جونگ کوک با جونگ وون بود، اگه جونگ وون بخاطر جونگ کوک نمی مرد....
لورا: دهنتو ببنددددد، دهنتو ببند آدرین! خودتو و خواهرت فقط بلدین تیکه بندازین
دختر دایی: عمه با منین؟ هه! عمه اگه تا الان ساکتیم فقط بخاطر احترام بوده وگرنه....
لورا: وگرنه چی؟ وگرنه چی آریانا؟ همتون اسم خارجی باکلاس دارین با اینکه فقط یه سه تاتون دورگه ی خارجی و کره ای هستین! البته پدر مادراتونم مثل من دورگه خارجی کره این، فقط بچه های من و چندتا دیگه بینتون اسم کره ای دارن، فقط کوک و وونی دخترم و جینا و یونجیه، فقط همین چهارتان
پدربزرگ:لورا بس کن!
لورا: نمیـ....
جونگ کوک: منو بگو با یونجی اومدم فک کردم همه چی فرق داره، اینا ارزش ندارن مامان بیا بریم، ارث و میراثم برا خودتون
جینا: جونگ کوک
یونجی: کوک صبر کن...
و دست مامانو گرفتم و با عمو دونگ هیون رفتیم خونمون
۶.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.