عشق پوسیده. پارت 5
دیگه هیچی از اتفاقات دور و برم نمی فهمیدم.
وقتی هوشیار شدم به ستون تکیه داده شدم و هنوز فلج بودم ولی صورتم به حالت نرمال برگشته بود.
جیمین با لبخند : ا/ت تنبیه شدی؟
نخواستم خیلی سخت بگیرم.
به شرطی که بگی با اون پسره چه گوهی می خوردی ؟
بعد عکس تو گوشیش رو نشونم داد که من تو بقل تهیونگ افتادم .
گفتم : دیوونه شدی؟اون منو نجات داد.
جیمین شاخه گل رزي که تیغ هاش هنوز جدا نشده بود رو برداشت شروع کرد به زدنم .
تمام تنم شده بود زخم های نازک و دردناک تیغ گل هایی که فکر می کردم با عشق ساخته شدن
جیمین بعد یه دست کتک زدنم با نصف وسایل خونه .
بعد هم رفت یه بشقاب پفیلا برداشت و درد کشیدن و ناله های منو تماشا کردن
وقتی هم حوصله اش سر رفت بشقاب رو تو سرم شکست.
بعد چند ساعت بهم زل زدن اومد و صورتم رو بالا گرفتم .
جیمین: فکر کنم به اندازه کافی تنبیه شدی عزیزم .
می دونی چقدر دوست دارم؟
دیگه نبینم منو به اون پسره ترجیه بدیا.
تو مال منی و هیچ کس حق نداره نزدیک چیزی که ماله منه بشه ،باشه جیگر طلایه من؟
با خودم فکر کردم : شاید واقعا من اشتباه کردم و شاید حقمه .نباید اونقدر نزدیک تهیونگ می شدم .
گفتم: باشه عزیز ترینم .کی اثر این دارو از بین میره جیگرم؟
جیمین : حدود نیم ساعت دیگه
گفتم : چون دلم برای بوسه های گرمت تنگ شده ولی ..
جیمین محکم پرید و منو بوسید.
صدای زنگ در اومد.
رفتم دم در
تهیونگ بود.
تهیونگ تا منو دید خیلی ترسید
تهیونگ: ا/ت از جنگ برگشتی ؟ چرا اینطوری شدی ؟
جیمین یهو اومد جلو
جیمین: چشه؟
مثل همیشه زیباست
تهیونگ: تو این بلا رو سرش اوردی؟
جیمین: نه اون خودش باعث شد این بلا سرش بیاد .
و اصلا فکر نمی کنم این مسائل به تو ربطی داشته باشه .
تهیونگ: من به عنوان بوست و همکارش نمی تونم بزارم اینجوری آزارش بدی.
جیمین: آزار؟ من هرگز به عزیز ترین موجود زندگیم که حتی اگر یه ثانیه نفسش بگیره من مردم آسیب نمی زنم .
پرید وسط حرفشون: تهیونگ چیزی شده ؟
تهیونگ: پرونده ی آقای کیمرو می خوام،پیش توعه؟
گفتم : آره تو کیفم فقط یکم صبر کن .
رفتم تو اتاق و سریع توی یه کاغذ کوچیک توی دفترم نوشتم
تهیونگ لطفا کمکم کن
بعد لایه انگشتام یواشکی بهش دادم .
جوری که جیمین نبینه
تهیونگ توی مسیر پله های خونه متن رو خوند .
تهیونگ داد زد : راستی ا/ت جلسه داریم و تو هم حتما باید باشی .بیا من برسونم
جیمین: نیازی نیست ،خودم میارمش
تهیونگ: متاسفم ولی جلسه توی اداره نیست و توی ساختمون اصلیه و اونجا رات نمی دن
جیمین : باشه پس ا/ت برو فقط یادت نره رسیدی و موقع برگشت پیام بده عسلم
و اینجوری خیلی شیک منو از چنگ جیمین در اورد
و خواست منو ببره خونه اش ولی از ترس اینکه برام به پا گزاشته باشه منو ببره جایی که فکر کنن ساختمون اصلیه .
و همچی رو گفتم
وقتی هوشیار شدم به ستون تکیه داده شدم و هنوز فلج بودم ولی صورتم به حالت نرمال برگشته بود.
جیمین با لبخند : ا/ت تنبیه شدی؟
نخواستم خیلی سخت بگیرم.
به شرطی که بگی با اون پسره چه گوهی می خوردی ؟
بعد عکس تو گوشیش رو نشونم داد که من تو بقل تهیونگ افتادم .
گفتم : دیوونه شدی؟اون منو نجات داد.
جیمین شاخه گل رزي که تیغ هاش هنوز جدا نشده بود رو برداشت شروع کرد به زدنم .
تمام تنم شده بود زخم های نازک و دردناک تیغ گل هایی که فکر می کردم با عشق ساخته شدن
جیمین بعد یه دست کتک زدنم با نصف وسایل خونه .
بعد هم رفت یه بشقاب پفیلا برداشت و درد کشیدن و ناله های منو تماشا کردن
وقتی هم حوصله اش سر رفت بشقاب رو تو سرم شکست.
بعد چند ساعت بهم زل زدن اومد و صورتم رو بالا گرفتم .
جیمین: فکر کنم به اندازه کافی تنبیه شدی عزیزم .
می دونی چقدر دوست دارم؟
دیگه نبینم منو به اون پسره ترجیه بدیا.
تو مال منی و هیچ کس حق نداره نزدیک چیزی که ماله منه بشه ،باشه جیگر طلایه من؟
با خودم فکر کردم : شاید واقعا من اشتباه کردم و شاید حقمه .نباید اونقدر نزدیک تهیونگ می شدم .
گفتم: باشه عزیز ترینم .کی اثر این دارو از بین میره جیگرم؟
جیمین : حدود نیم ساعت دیگه
گفتم : چون دلم برای بوسه های گرمت تنگ شده ولی ..
جیمین محکم پرید و منو بوسید.
صدای زنگ در اومد.
رفتم دم در
تهیونگ بود.
تهیونگ تا منو دید خیلی ترسید
تهیونگ: ا/ت از جنگ برگشتی ؟ چرا اینطوری شدی ؟
جیمین یهو اومد جلو
جیمین: چشه؟
مثل همیشه زیباست
تهیونگ: تو این بلا رو سرش اوردی؟
جیمین: نه اون خودش باعث شد این بلا سرش بیاد .
و اصلا فکر نمی کنم این مسائل به تو ربطی داشته باشه .
تهیونگ: من به عنوان بوست و همکارش نمی تونم بزارم اینجوری آزارش بدی.
جیمین: آزار؟ من هرگز به عزیز ترین موجود زندگیم که حتی اگر یه ثانیه نفسش بگیره من مردم آسیب نمی زنم .
پرید وسط حرفشون: تهیونگ چیزی شده ؟
تهیونگ: پرونده ی آقای کیمرو می خوام،پیش توعه؟
گفتم : آره تو کیفم فقط یکم صبر کن .
رفتم تو اتاق و سریع توی یه کاغذ کوچیک توی دفترم نوشتم
تهیونگ لطفا کمکم کن
بعد لایه انگشتام یواشکی بهش دادم .
جوری که جیمین نبینه
تهیونگ توی مسیر پله های خونه متن رو خوند .
تهیونگ داد زد : راستی ا/ت جلسه داریم و تو هم حتما باید باشی .بیا من برسونم
جیمین: نیازی نیست ،خودم میارمش
تهیونگ: متاسفم ولی جلسه توی اداره نیست و توی ساختمون اصلیه و اونجا رات نمی دن
جیمین : باشه پس ا/ت برو فقط یادت نره رسیدی و موقع برگشت پیام بده عسلم
و اینجوری خیلی شیک منو از چنگ جیمین در اورد
و خواست منو ببره خونه اش ولی از ترس اینکه برام به پا گزاشته باشه منو ببره جایی که فکر کنن ساختمون اصلیه .
و همچی رو گفتم
۱۴.۴k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.