آهنگ قلب من 🎼 ●Part 16●
(نابی)
باورم نمیشه شوگا چقدر جنتلمن خدااا دارم عاشقش میشم اون خیلی خوبه خوشبحال دوست دخترش ، چند مین بعد با یه پلاستیک پر شکلات و پاستیل اومد نشست تو ماشین و من از روی هیجانم سریع بسترو ازش گرفتم و بغلش کردم
نابی: اخجوووونننننننننن خوراکیییییییی
شوگا از کیوت بودن رفتار نابی لبخندی زد
شوگا: کی گفته تو ۲۳ سالته تو هنوز ۱۰ سالتم نیست
نابی خنده دندون نمای کیوتی زد و از شوگا تشکر کرد
نابی: مرسی شوگا جونمممم
شوگا: خواهش میکنم بیا اینم مسکن
نابی: مرسییی
شوگا از این رفتارهای بامزه ی نابی خندش گرفته بود
شوگا: کیوت
شوگا ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم سمت استادیو و بعد از ده دقیقه رسیدیم ، رفتیم بالا و به منشی سلام کردیم و رفتیم داخل اتاق استراحت تا صبحونه بخوریم ، روی میز انواع مختلفی از مربا و پنیر و.... چینده شده بود ، هر دو رفتیم نشستیم و مشغول خوردن شدیم البته من خیلی کم خوردم چون باید مواظب وزنم باشم بعد از صبحونه رفتیم داخل استودیو اصلی و شروع به ساخت ریتم برای لیریک کردیم ، ساعت ۶ بعد از ظهر بود و ما هنوز مشغول بودیم که یکدفعه در باز شد و بله دوست دختر شوگا شی اومد داخل
سانی: سلام عشقم
شوگا: اوو تو اینجا چیکار میکنی؟
سانی: برگشتم دیگه از بوسان آخه دلم خیلی برات تنگ شده بود بیب
شوگا: اها خب بشین تا من کارم تموم بشه بریم خونه
سانی: باشه عشقم منتظر میشینم فقط زود تمومش کن
شوگا: اکی
سانی: اوه راستی به تو سلام نکردم ببخشید حواسم نبود
نابی: ایرادی نداره
سانی: تو یونگ نابی هستین درسته؟
نابی: بله
سانی: بدون میکاپ هم خیلی قشنگ و بامزه ای
نابی: ممنونم
نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد یجوریه کلا ایششش ، با شوگا دوباره مشغول کار شدیم و اون دختره هم با گوشیش ور میرفت بعد از دو ساعت کارمون تموم شد و من فورا بلند شدم و وسایلم رو برداشتم و خداحافظی کردم و شوگا با تعجب بهم نگاه میکرد
نابی: خدانگهدار آقای مین ممنونم ازتون خسته نباشی
شوگا: ولی..
نابی: خانم مین خدانگهدار
سانی: آآآ خدانگهدار
از استودیو سریع اومدم بیرون و رفتم پایین نمیدونم چم شده وقتی اون دختره اومد تو دفتر حس کردم نمیتونم اون فضارو تحمل بکنم و بدون هیچ فکری اومدم بیرون ، عالی شد حالا من با چی برگردم خونه بزار به اونی زنگ بزنم
منیجر: بله
نابی: سلام اونی میای دنبالم؟
منیجر: سلام عزیزم باشه الان میام
از ساختمون رفتم بیرون و منتظر به دیوار تکیه دادم و به حسی که بهم جدیدا دست میده فکر میکردم
کپی ممنوع ❌
باورم نمیشه شوگا چقدر جنتلمن خدااا دارم عاشقش میشم اون خیلی خوبه خوشبحال دوست دخترش ، چند مین بعد با یه پلاستیک پر شکلات و پاستیل اومد نشست تو ماشین و من از روی هیجانم سریع بسترو ازش گرفتم و بغلش کردم
نابی: اخجوووونننننننننن خوراکیییییییی
شوگا از کیوت بودن رفتار نابی لبخندی زد
شوگا: کی گفته تو ۲۳ سالته تو هنوز ۱۰ سالتم نیست
نابی خنده دندون نمای کیوتی زد و از شوگا تشکر کرد
نابی: مرسی شوگا جونمممم
شوگا: خواهش میکنم بیا اینم مسکن
نابی: مرسییی
شوگا از این رفتارهای بامزه ی نابی خندش گرفته بود
شوگا: کیوت
شوگا ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم سمت استادیو و بعد از ده دقیقه رسیدیم ، رفتیم بالا و به منشی سلام کردیم و رفتیم داخل اتاق استراحت تا صبحونه بخوریم ، روی میز انواع مختلفی از مربا و پنیر و.... چینده شده بود ، هر دو رفتیم نشستیم و مشغول خوردن شدیم البته من خیلی کم خوردم چون باید مواظب وزنم باشم بعد از صبحونه رفتیم داخل استودیو اصلی و شروع به ساخت ریتم برای لیریک کردیم ، ساعت ۶ بعد از ظهر بود و ما هنوز مشغول بودیم که یکدفعه در باز شد و بله دوست دختر شوگا شی اومد داخل
سانی: سلام عشقم
شوگا: اوو تو اینجا چیکار میکنی؟
سانی: برگشتم دیگه از بوسان آخه دلم خیلی برات تنگ شده بود بیب
شوگا: اها خب بشین تا من کارم تموم بشه بریم خونه
سانی: باشه عشقم منتظر میشینم فقط زود تمومش کن
شوگا: اکی
سانی: اوه راستی به تو سلام نکردم ببخشید حواسم نبود
نابی: ایرادی نداره
سانی: تو یونگ نابی هستین درسته؟
نابی: بله
سانی: بدون میکاپ هم خیلی قشنگ و بامزه ای
نابی: ممنونم
نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد یجوریه کلا ایششش ، با شوگا دوباره مشغول کار شدیم و اون دختره هم با گوشیش ور میرفت بعد از دو ساعت کارمون تموم شد و من فورا بلند شدم و وسایلم رو برداشتم و خداحافظی کردم و شوگا با تعجب بهم نگاه میکرد
نابی: خدانگهدار آقای مین ممنونم ازتون خسته نباشی
شوگا: ولی..
نابی: خانم مین خدانگهدار
سانی: آآآ خدانگهدار
از استودیو سریع اومدم بیرون و رفتم پایین نمیدونم چم شده وقتی اون دختره اومد تو دفتر حس کردم نمیتونم اون فضارو تحمل بکنم و بدون هیچ فکری اومدم بیرون ، عالی شد حالا من با چی برگردم خونه بزار به اونی زنگ بزنم
منیجر: بله
نابی: سلام اونی میای دنبالم؟
منیجر: سلام عزیزم باشه الان میام
از ساختمون رفتم بیرون و منتظر به دیوار تکیه دادم و به حسی که بهم جدیدا دست میده فکر میکردم
کپی ممنوع ❌
۵۷.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.