رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part36
"ویو کوک"
امتحانم و دادم و رفتم به سمت هتل
یک دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون
لباسم و عوض کردم و نشستم روی تخت که گوشیم زنگ خورد
ناشناس بود جواب دادم
طرف:اوممم سلام چطوری؟...اقای خون اشام🍷
کوک:چی؟هه خوببب...البته نشناختم جنابعالی؟
طرف:نگران نباش اشناممم
کوک:اشنا؟؟
طرف:اره...ببین بهتره زیاد نزدیک ات نشی...اخه خیلی برات بد میشه
کوک:سگ کی باشی به من دستور بدی
طرف:دستور ندادم فقط یک هشدار بود
همین رو گفت و قط کرد
یک پسره بود...اههه لعنتی
باید بیشتر مراقب ات باشم...♡
باید بفهمم این لامصب کیه
نباید بزارم نزدیک ات بشه
بزار به ات زنگ بزنم
کوک:چطوری ات؟
ات:عاممم چطوری کوک...من خوبم
کوک:اکی خیالم راحت شد کار نداری؟فعلا
"ویو ات"
هنننن؟؟؟اخه مرض داری زنگ میزنی
خوشم میاد نمیزاره خدافظی کنم سریع قط میکنه
اههههههه مسخره مزخرف
#part36
"ویو کوک"
امتحانم و دادم و رفتم به سمت هتل
یک دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون
لباسم و عوض کردم و نشستم روی تخت که گوشیم زنگ خورد
ناشناس بود جواب دادم
طرف:اوممم سلام چطوری؟...اقای خون اشام🍷
کوک:چی؟هه خوببب...البته نشناختم جنابعالی؟
طرف:نگران نباش اشناممم
کوک:اشنا؟؟
طرف:اره...ببین بهتره زیاد نزدیک ات نشی...اخه خیلی برات بد میشه
کوک:سگ کی باشی به من دستور بدی
طرف:دستور ندادم فقط یک هشدار بود
همین رو گفت و قط کرد
یک پسره بود...اههه لعنتی
باید بیشتر مراقب ات باشم...♡
باید بفهمم این لامصب کیه
نباید بزارم نزدیک ات بشه
بزار به ات زنگ بزنم
کوک:چطوری ات؟
ات:عاممم چطوری کوک...من خوبم
کوک:اکی خیالم راحت شد کار نداری؟فعلا
"ویو ات"
هنننن؟؟؟اخه مرض داری زنگ میزنی
خوشم میاد نمیزاره خدافظی کنم سریع قط میکنه
اههههههه مسخره مزخرف
۵.۷k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.