یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part 9)
+نترس یخ نمی زنی.(هات)
این از کجا فهمید؟
_از کجا فهمیدی، دارم، یخ، می، زنم؟؟؟
+هیچی همینجوری(بعد سرش رو برد تو گردن ا.ت)
_وای چت شده؟!
یه لیس به گردنم کشید و یکم قلقلک ام اومد و خندیدم.
+مثل اینکه بیبی خوشش اومده(هات)
بدون اینکه بزاره حرف بزنم، بلند شدو براید استایل بغلم کرد و برد داخل خونه، توی تراس خیلی سرد بود.
رفت سمت تخت و منو گذاشت روش و خودش هم کنارم خوابید(چی خواستی؟)
_کوک؟
+بله بیب(چشماش بسته بود)
_الان میشه برم مدرسه؟
+مگه مدرست تموم نشده؟
+نه الان ۲ ساله نرفتم.
+باشه هماهنگ می کنم از شنبه بری الان جمعه شبه...
به تاج تخت تکیه دادم.
_الان جمعه شده پس چطور می خوای هماهنگ کنی؟
+(با چشمای بسته نشست و به تاج تکیه داد و بغلش کرد) همین الان با یکی از افرادم هماهنگ می کنم تا ثبت نامت کنه.
_نمیشه که الان نصف شبه!
کوکی از روی میز کنار تخت گوشیش رو برداشت و روشن کرد بعدش به یه نفر زنگ زد.
+آها، خوب باشه باشه.....
رو به من کرد و گوشی رو یکم از خودش فاصله داد.
+کدوم مدرسه رو میگی؟
_مدرسه.......(یه مدرسه تو ذهن خودتون مجسم کنید)
+آها اوکی.
دوباره گوشی رو آوورد نزدیک گوشش و به اون طرف اسم مدرسه رو گفت، خیلی با طرف سرد حرف می زد و من یکم تعجب کرده بودم.
گوشی رو بدون اینکه خدافظی کنه قطع کرد و دوباره بغلم کرد.
+بیب متاسفم، گفت که برای هفته ی بعد می تونی بری مدرسه، گفت که فعلا نمیشه و باید صبر کنی.
_آها، به هر حال ممنونم(بوسش کرد)
چشمام رو بستم و می خواستم بخوابم که...
#بی_تی _اس
این از کجا فهمید؟
_از کجا فهمیدی، دارم، یخ، می، زنم؟؟؟
+هیچی همینجوری(بعد سرش رو برد تو گردن ا.ت)
_وای چت شده؟!
یه لیس به گردنم کشید و یکم قلقلک ام اومد و خندیدم.
+مثل اینکه بیبی خوشش اومده(هات)
بدون اینکه بزاره حرف بزنم، بلند شدو براید استایل بغلم کرد و برد داخل خونه، توی تراس خیلی سرد بود.
رفت سمت تخت و منو گذاشت روش و خودش هم کنارم خوابید(چی خواستی؟)
_کوک؟
+بله بیب(چشماش بسته بود)
_الان میشه برم مدرسه؟
+مگه مدرست تموم نشده؟
+نه الان ۲ ساله نرفتم.
+باشه هماهنگ می کنم از شنبه بری الان جمعه شبه...
به تاج تخت تکیه دادم.
_الان جمعه شده پس چطور می خوای هماهنگ کنی؟
+(با چشمای بسته نشست و به تاج تکیه داد و بغلش کرد) همین الان با یکی از افرادم هماهنگ می کنم تا ثبت نامت کنه.
_نمیشه که الان نصف شبه!
کوکی از روی میز کنار تخت گوشیش رو برداشت و روشن کرد بعدش به یه نفر زنگ زد.
+آها، خوب باشه باشه.....
رو به من کرد و گوشی رو یکم از خودش فاصله داد.
+کدوم مدرسه رو میگی؟
_مدرسه.......(یه مدرسه تو ذهن خودتون مجسم کنید)
+آها اوکی.
دوباره گوشی رو آوورد نزدیک گوشش و به اون طرف اسم مدرسه رو گفت، خیلی با طرف سرد حرف می زد و من یکم تعجب کرده بودم.
گوشی رو بدون اینکه خدافظی کنه قطع کرد و دوباره بغلم کرد.
+بیب متاسفم، گفت که برای هفته ی بعد می تونی بری مدرسه، گفت که فعلا نمیشه و باید صبر کنی.
_آها، به هر حال ممنونم(بوسش کرد)
چشمام رو بستم و می خواستم بخوابم که...
#بی_تی _اس
۸.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.