وانشات کوکی پارت ۳
برگشتم که با فاصله یک اینچی یکیشون مواجه شدم
-ببینمت!
چشمامو به پایین سوق دادم که گفت: زیادی خوشگلی !فکر کنم کار
دستت بده اینهمه زیبایی!مواظب خودت باش
از حرفی که زد مخم سوت کشید...میخواس چه بالیی سرم بیاره؟ !
از کنارم رد شدو گفت:اسمم جونگ کوکه...منو یادت باشه!
از شدت استرس پاهام قفل شدو دیگه نتونستم قدمی بردارم....روی
پله ها نشستمو زانو هامو بغل کردم
**
چند روزی از وقتی که منو تو پله ها گیر انداخته بودن
میگذشت.... تقریبا همه مدرسه درباره اون سه تا پسر شرور حرف
میزدن....کالس تموم شده بودو داشتیم برمیگشتیم خونه که دیدم
همه دور گرفتن...
کنجکاو شدم...رفتم طرفشون که دیدم اون سه تا با سه نفر دیگه
روبه روی هم ایسادن...
+باز اینا یجا افتادن؟
یکی از دخترا گفت:امیدوارم این سری شرط سختی نذارن!
+چی؟
*اخه هر وقت دعوا میکنن شرط میذارن!
ادامه داره.....
-ببینمت!
چشمامو به پایین سوق دادم که گفت: زیادی خوشگلی !فکر کنم کار
دستت بده اینهمه زیبایی!مواظب خودت باش
از حرفی که زد مخم سوت کشید...میخواس چه بالیی سرم بیاره؟ !
از کنارم رد شدو گفت:اسمم جونگ کوکه...منو یادت باشه!
از شدت استرس پاهام قفل شدو دیگه نتونستم قدمی بردارم....روی
پله ها نشستمو زانو هامو بغل کردم
**
چند روزی از وقتی که منو تو پله ها گیر انداخته بودن
میگذشت.... تقریبا همه مدرسه درباره اون سه تا پسر شرور حرف
میزدن....کالس تموم شده بودو داشتیم برمیگشتیم خونه که دیدم
همه دور گرفتن...
کنجکاو شدم...رفتم طرفشون که دیدم اون سه تا با سه نفر دیگه
روبه روی هم ایسادن...
+باز اینا یجا افتادن؟
یکی از دخترا گفت:امیدوارم این سری شرط سختی نذارن!
+چی؟
*اخه هر وقت دعوا میکنن شرط میذارن!
ادامه داره.....
۴۱.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.