پارت ۱۴
اینو بزارم شرطا بالا میره هردوتا پارت باس لایکش اندازه همین قبلیه که آخر این پارت میگم باشه) پدر جونگ کوک مرد و جونگ کوک پادشاه شد این خبر به گوشه جیمین رسید جونگ کوک با جدیت تمام رو تخت پادشاهی نشست این خبر به گوشه جیمین رسید و خیلی عصبیش کرد امروز جشن پادشاهیه جونگ کوکه منم کنارش نشسته بودم وسطایه جشن که شد یه دفع در محکم باز شد جیمین:به به چه خبره کوک:جیمین اینجا چرا اومدی جیمین:اومدم پادشاه جدیدمونو ببینم نمیدونم از اونجایی که من بزرگ ترم ولی تو پادشاه شدی جونگ کوک پاشد و رفت روبه رو جیمین کوک:تو ناتنی داداش عزیزم بعدشم خودت خوب میدونی پدر همیشه منو وارث این تاج و تخت میدونست جیمین:اونم واسه خودت کردی کوک:واسه من بود الانم از اینجا برو یا مثل آدم اینجا بمون جیمین رفت و جونگ کوک با عصبانیت نشست رو مبل ا.ت:عزیزم حالت خوبه کوک:عصبیم ا.ت اون خیلی بی رحمه از گرفته شدن تاج و تختم نمیترسم از اینکه چه فکری واسه تو داره میترسم ا.ت:هی جناب پادشاه با وجود تو هیچی نمی تونه منو ازت جدا کنه خودتم اینو خوب میدونی سرورم کوک:اینجوری حرف نزن بانویه من دیوونم میکنیا من:تو دیوونه بودی و هستی کوک:آره دیوونه دختر کناریمم جونگ کوک و ا.ت بهم لبخندی زدن و جونگ کوک لب و گونه ا.ت رو بوسید مهمونی تموم شد ا.ت سعی داشت نیروهاشو برگردونه و از جونگ کوک خواست که کمکش کنه من:باورم نمیشه من یه پرنسس باشم جونگ کوک من میخوام قدرتامو به دست بیارم کوک:نگران نباش کمکت میکنم من:ولی چجوری من میترسم اتفاقی بیوفته همش دلشوره دارم استرس دارم کوک:هی هی آروم باش ملکه برات خوب نیست من هستم کمکت میکنم از چیزی نترس من باید کاری که پدرم خواست رو انجام بدم
شرط ها
۲۶ لایک
۲۰ کامنت
شرط ها
۲۶ لایک
۲۰ کامنت
۴۶.۳k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.