پارت11
پارت11
فصل2
کوک: عزیزم کجا
یه لبخند الکی زدم
ا.ت: خوابم میاد
کوک:باشه تو برو من یکم با میسو حرف بزنم میام
ا.ت: باشه
رفتم تو اتاقم شروع کردم به گریه کردن حالم خوب نبود
یورا:زن عمو درو باز میکنی
اشکمو پاک کردم درو باز کردم
یورا:زن عمو خوبی
ا.ت: آره عزیزم به بابات میگی یه لحظه بیاد
یورا: ما با عمو تهیونگ بودیم
ا.ت: خب عمو تهیونگ میگی بیاد
یورا: باشه
تهیونگ: بله زن داداش چیشده
ا.ت: طبقه پایین مگه ندیدی
تهیونگ: کسی نبود
ا.ت: کوک با میسو بود
تهیونگ: میسو اومده
ا.ت: آره میگه که بچم جابه جا شده زندست
بعد از اینکه کوک فهمید خیلی خوشحال شد
تهیونگ:عجیبه جونگکوک همچین کاری نمیکنه
زن داداش اگه میخوای تا بهش بگم
ا.ت:نه ولی حواست بهش باشه
تهیونگ: باور نمیکنم اون خیلی دوست داره اخه میشه بخاطر یه بچه
ا.ت: خودمم نمیدونم
تهیونگ: ما خانوادگی خیلی دوست داریم ا.ت فکر کن من برادرتم هرچی بود بهم بگو
ا.ت: ممنون
داشتم با تهیونگ حرف میزدم که کوک اومد
کوک: عشقم خوبی وایسا ببینم تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ:خب من برم
کوک: کجا با این عجله بودی حالا
#کوک
#فیک
#سناریو
فصل2
کوک: عزیزم کجا
یه لبخند الکی زدم
ا.ت: خوابم میاد
کوک:باشه تو برو من یکم با میسو حرف بزنم میام
ا.ت: باشه
رفتم تو اتاقم شروع کردم به گریه کردن حالم خوب نبود
یورا:زن عمو درو باز میکنی
اشکمو پاک کردم درو باز کردم
یورا:زن عمو خوبی
ا.ت: آره عزیزم به بابات میگی یه لحظه بیاد
یورا: ما با عمو تهیونگ بودیم
ا.ت: خب عمو تهیونگ میگی بیاد
یورا: باشه
تهیونگ: بله زن داداش چیشده
ا.ت: طبقه پایین مگه ندیدی
تهیونگ: کسی نبود
ا.ت: کوک با میسو بود
تهیونگ: میسو اومده
ا.ت: آره میگه که بچم جابه جا شده زندست
بعد از اینکه کوک فهمید خیلی خوشحال شد
تهیونگ:عجیبه جونگکوک همچین کاری نمیکنه
زن داداش اگه میخوای تا بهش بگم
ا.ت:نه ولی حواست بهش باشه
تهیونگ: باور نمیکنم اون خیلی دوست داره اخه میشه بخاطر یه بچه
ا.ت: خودمم نمیدونم
تهیونگ: ما خانوادگی خیلی دوست داریم ا.ت فکر کن من برادرتم هرچی بود بهم بگو
ا.ت: ممنون
داشتم با تهیونگ حرف میزدم که کوک اومد
کوک: عشقم خوبی وایسا ببینم تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ:خب من برم
کوک: کجا با این عجله بودی حالا
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.