وقتی که فقط یه والیبالیست بودی و ...💜p9
پرش به یک هفته بعد
ویو ا/ت
صبح بلند شدم دیدم جیمین هنوز خوابیده عین کیوتا خدااااا چرا جیمین آنقدر کیوته ؟
بلند شدم رفتم دست شویی یهو بالا آوردم نمیدونم چرا ولی سرمم درد میکرد ولی اهمیت ندادم خلاصه بعدش کارا مو انجام دادم و لباسامو پوشیدم و رفتم پایین تا صبحونه آماده کنم و ساعت و نگاه کردم ساعت ۷ و نیم بود (بچه ها امروز هم کلاس دارن)بعد کارای صبحونرو انجام دادم و میز رو آماده کردم که دیدم جیمین داره میاد پایین و چشاشو میمالنوند که گفتم
+سلام عشقم
_س...سلام
رفتم پیششو بغلش کردم و لپشو یه بوسه کوچیک زدمو گفتم
+بیا صبحونه بخوریم بریم کلاس
_باشه بزار برم صورتمو بشورم بیام
+برو زود بیا عشقم
_رفتم یه لب ازش گرفتم و رفتمدستشویی و آمدم و صبحونمون رو خوردیم و من رفتم حاضر شدم و رفتیم کلاس
پرش زمانی توی کلاس...
ویو جیمین
داشتیم توی زمین بازی میکردیم که دیدم ا/ت بدو بدو رفت سمت دستشویی که سریع منم رفتم دنبالش که دیدم افتاده روی زمین سریع برآید استایل بغلش کردم و گذاشتمش توی ماشین و بردمش بیمارستان و داد زدم
_زنمممممم زنممممم دکتررر(داد)
(دکتر÷)
÷بله آقا بزارید زنتون رو معاینه کنم
.....
ویو ا/ت
داشتیم والیبال بازی میکردیم که حالت تهوع گرفتم و رفتم دستشویی که یهو چشام سیاهی رفت و...
ویو جیمین
منتظر دکتر موندم تا بیاد
...یه ربع بعد
دکتر آمد بیرون و سریع پرسیدم
_خانم چی شد ؟حال همسرم چطوره؟(با نگرانی و ترس)
÷آقا یه خبر خیلی خوب دارم براتون
_خب خب(با ذوق)
÷همسر شما خانم کیم ا/ت باردار هستند
_واقعا؟(با ذوق )
÷بله
_ممنون،الان میتونم ببینمش
÷بله
_ممنون از لطفتون
آمدم تو اتاق پیش ا/ت اما هنوز بی هوش بود اومدم جلوش و لبمو رو لبش گذاشتم که دیدم ا/ت بیدار شد
گفتم
_خوبی؟
+اا...ره خوبم
_یه خبر خوب
+چخبری؟
_تو بارداری
+واقعا ؟
_اره عشقم
+مرسی جیمین مرسیییییی
دوباره لبامو رولبش گذاشتم بوسیدمش و بعد از کار های مرخصی رفتیم خونه و کاملا حواسم بود که اتفاقی براش نیوفته رفتیم خونه و ا/ت گفت
+من میرم دوش بگیرم
_واسا منم بیام
+هااااباش
باهم رفتیم حموم و آمدیم بیرون و .....
در خماری بمانید تا فردا🤣💜
ببخشید اگر طولانی شد
ویو ا/ت
صبح بلند شدم دیدم جیمین هنوز خوابیده عین کیوتا خدااااا چرا جیمین آنقدر کیوته ؟
بلند شدم رفتم دست شویی یهو بالا آوردم نمیدونم چرا ولی سرمم درد میکرد ولی اهمیت ندادم خلاصه بعدش کارا مو انجام دادم و لباسامو پوشیدم و رفتم پایین تا صبحونه آماده کنم و ساعت و نگاه کردم ساعت ۷ و نیم بود (بچه ها امروز هم کلاس دارن)بعد کارای صبحونرو انجام دادم و میز رو آماده کردم که دیدم جیمین داره میاد پایین و چشاشو میمالنوند که گفتم
+سلام عشقم
_س...سلام
رفتم پیششو بغلش کردم و لپشو یه بوسه کوچیک زدمو گفتم
+بیا صبحونه بخوریم بریم کلاس
_باشه بزار برم صورتمو بشورم بیام
+برو زود بیا عشقم
_رفتم یه لب ازش گرفتم و رفتمدستشویی و آمدم و صبحونمون رو خوردیم و من رفتم حاضر شدم و رفتیم کلاس
پرش زمانی توی کلاس...
ویو جیمین
داشتیم توی زمین بازی میکردیم که دیدم ا/ت بدو بدو رفت سمت دستشویی که سریع منم رفتم دنبالش که دیدم افتاده روی زمین سریع برآید استایل بغلش کردم و گذاشتمش توی ماشین و بردمش بیمارستان و داد زدم
_زنمممممم زنممممم دکتررر(داد)
(دکتر÷)
÷بله آقا بزارید زنتون رو معاینه کنم
.....
ویو ا/ت
داشتیم والیبال بازی میکردیم که حالت تهوع گرفتم و رفتم دستشویی که یهو چشام سیاهی رفت و...
ویو جیمین
منتظر دکتر موندم تا بیاد
...یه ربع بعد
دکتر آمد بیرون و سریع پرسیدم
_خانم چی شد ؟حال همسرم چطوره؟(با نگرانی و ترس)
÷آقا یه خبر خیلی خوب دارم براتون
_خب خب(با ذوق)
÷همسر شما خانم کیم ا/ت باردار هستند
_واقعا؟(با ذوق )
÷بله
_ممنون،الان میتونم ببینمش
÷بله
_ممنون از لطفتون
آمدم تو اتاق پیش ا/ت اما هنوز بی هوش بود اومدم جلوش و لبمو رو لبش گذاشتم که دیدم ا/ت بیدار شد
گفتم
_خوبی؟
+اا...ره خوبم
_یه خبر خوب
+چخبری؟
_تو بارداری
+واقعا ؟
_اره عشقم
+مرسی جیمین مرسیییییی
دوباره لبامو رولبش گذاشتم بوسیدمش و بعد از کار های مرخصی رفتیم خونه و کاملا حواسم بود که اتفاقی براش نیوفته رفتیم خونه و ا/ت گفت
+من میرم دوش بگیرم
_واسا منم بیام
+هااااباش
باهم رفتیم حموم و آمدیم بیرون و .....
در خماری بمانید تا فردا🤣💜
ببخشید اگر طولانی شد
۵.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.