𝓑𝓮𝓽𝓻𝓪𝔂𝓪𝓵
𝓟𝓪𝓻𝓽:𝓼𝓮𝓿𝓮𝓷𝓽𝓮𝓮𝓷
سئون: خوبی دیگه؟
درحالی که چشم به تهیونگ بود سرمو تکون دادم گفتم: اره خوبم
&: خانم ات ما با شرکتتون شریک لطفا اینجارو امضا کنید
ات: ها باشه ممنون
&: اقای تهیونگ شما هم اینجا رو امضا کنید
تهیونگ هم امضا کرد
ات: ممنون من از اینجا میرم خونه
سئون: اگه میخوای ما برسونمت؟
ات: نه ممنون
خداحافظی کردم از کلوپ زدم بیرون سوار ماشين شدم روشن کردم راه افتادم چند دقیقه بود تو راه بودم که از پشت دیدم یه ماشین پشت سرم راه افتاده اخ تهیونگ اخ ماشینو یجا نگه داشتم که پشت سرم وایساد همینطور که حدس میزدم تهیونگ بود از ماشینش پیاده شده اومد سمتم
ات: واو چه دیدار خوبی
تهیونگ: اوم بدک نیست (پوزخند)
چشم غره رفتم خواستم سوار ماشین شم که دستمو گرفت
ات: دستمو ول کن
تهیونگ: با اون سئون عوضی همکاری میکنی؟
ات: خودت دیدی با چشای خودت حالا همدستمو ول کن
تهیونگ: با اون عوضی بهم خیانت کردی (خنده عصبی)
داشت دستمو محکم فشار میداد تحمل درد دستمو نداشتم که با عصانیت گفتم: اره اره تو بغلش هم خوابیدم فهمیدی؟ (داد)
با سوزش سمت راست صورتم دستمو گذاشتم روش اون بهم سیلی زد
تهیونگ: یبار دیگه صداتو برای من بلند کنی بلایی سرت میارم که جیغ گریه هات برسه به گوش همه فهمیدی؟ (داد)
با دادش به خودم لرزیدم هیچوقت تهیونگ رو اینقد عصبی ندیده بودم
ات: ته
تهیونگ: صداتو ببر (داد)
نمیدونم چم شده بود ناخوداگاه اشک رو صورتم جاری شد مثل بچه ها شروع کردن به گریه کردن فقط خواستم با گریه کردن خالی شم چشام قرمز شده بود تو همون حالت سوار ماشین شدم گاز دادم به سمت خونه هنوز اشکام بند نمیومد انگاری اسمون هم دلش گرفته بود یهو شروع کرد به باریدن رسیدن خونه ماشینو پارک کردن وارد خونه شدم خیس خالی شده بودم تصمیم گرفتم برم حموم
ساعت ¹² شب بود من امشب نرفته بودم دیدن لینو حتما ازم ناراحته حوله سفیدمو دورم پیچیدم تو حال در حال قدم زنی بودم که دیدم در خونه بازه در بستم رفتم نزدیک بیرون نگاه کردم هیچکس نبود در بستم من که اخرین بار در بستم پس چطور در باز شد نکنه دزد اومده باشه رفتمآشپزخونه یه چاقو برداشتم رفتم تک تک اتاقا رو گشتم اما انگار نه انگار کسی بود
یکدفعه یکی از پشت گرفت جیغی کشیدم منو از پشت چسبوند به خودش چاقوی دستمو انداخت زمین هنوز صورتش ندیده بودن ولی نفساش رو گردنم خالی میشد
ات: ت...تو...ک...کی هستی؟
تهیونگ: اوم هنوز یادم رفت تو بیرون بهم چس گفتی (خمار)
از صداش متوجه شدم تهیونگه دوباره اشک تو چشام جمع شده بود
تهیونگ: هیس گریه نکن از دخترای گریه رو خوشم نمیاد (سرد)
سرش برد سمت گوشم لاله ای گوشم اروم مکید یهو با صدای بمش در گوشم گفت: بزودی قراره بشی مادر بچه دومم پس درس رفتار کن
سئون: خوبی دیگه؟
درحالی که چشم به تهیونگ بود سرمو تکون دادم گفتم: اره خوبم
&: خانم ات ما با شرکتتون شریک لطفا اینجارو امضا کنید
ات: ها باشه ممنون
&: اقای تهیونگ شما هم اینجا رو امضا کنید
تهیونگ هم امضا کرد
ات: ممنون من از اینجا میرم خونه
سئون: اگه میخوای ما برسونمت؟
ات: نه ممنون
خداحافظی کردم از کلوپ زدم بیرون سوار ماشين شدم روشن کردم راه افتادم چند دقیقه بود تو راه بودم که از پشت دیدم یه ماشین پشت سرم راه افتاده اخ تهیونگ اخ ماشینو یجا نگه داشتم که پشت سرم وایساد همینطور که حدس میزدم تهیونگ بود از ماشینش پیاده شده اومد سمتم
ات: واو چه دیدار خوبی
تهیونگ: اوم بدک نیست (پوزخند)
چشم غره رفتم خواستم سوار ماشین شم که دستمو گرفت
ات: دستمو ول کن
تهیونگ: با اون سئون عوضی همکاری میکنی؟
ات: خودت دیدی با چشای خودت حالا همدستمو ول کن
تهیونگ: با اون عوضی بهم خیانت کردی (خنده عصبی)
داشت دستمو محکم فشار میداد تحمل درد دستمو نداشتم که با عصانیت گفتم: اره اره تو بغلش هم خوابیدم فهمیدی؟ (داد)
با سوزش سمت راست صورتم دستمو گذاشتم روش اون بهم سیلی زد
تهیونگ: یبار دیگه صداتو برای من بلند کنی بلایی سرت میارم که جیغ گریه هات برسه به گوش همه فهمیدی؟ (داد)
با دادش به خودم لرزیدم هیچوقت تهیونگ رو اینقد عصبی ندیده بودم
ات: ته
تهیونگ: صداتو ببر (داد)
نمیدونم چم شده بود ناخوداگاه اشک رو صورتم جاری شد مثل بچه ها شروع کردن به گریه کردن فقط خواستم با گریه کردن خالی شم چشام قرمز شده بود تو همون حالت سوار ماشین شدم گاز دادم به سمت خونه هنوز اشکام بند نمیومد انگاری اسمون هم دلش گرفته بود یهو شروع کرد به باریدن رسیدن خونه ماشینو پارک کردن وارد خونه شدم خیس خالی شده بودم تصمیم گرفتم برم حموم
ساعت ¹² شب بود من امشب نرفته بودم دیدن لینو حتما ازم ناراحته حوله سفیدمو دورم پیچیدم تو حال در حال قدم زنی بودم که دیدم در خونه بازه در بستم رفتم نزدیک بیرون نگاه کردم هیچکس نبود در بستم من که اخرین بار در بستم پس چطور در باز شد نکنه دزد اومده باشه رفتمآشپزخونه یه چاقو برداشتم رفتم تک تک اتاقا رو گشتم اما انگار نه انگار کسی بود
یکدفعه یکی از پشت گرفت جیغی کشیدم منو از پشت چسبوند به خودش چاقوی دستمو انداخت زمین هنوز صورتش ندیده بودن ولی نفساش رو گردنم خالی میشد
ات: ت...تو...ک...کی هستی؟
تهیونگ: اوم هنوز یادم رفت تو بیرون بهم چس گفتی (خمار)
از صداش متوجه شدم تهیونگه دوباره اشک تو چشام جمع شده بود
تهیونگ: هیس گریه نکن از دخترای گریه رو خوشم نمیاد (سرد)
سرش برد سمت گوشم لاله ای گوشم اروم مکید یهو با صدای بمش در گوشم گفت: بزودی قراره بشی مادر بچه دومم پس درس رفتار کن
۲۶۸.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.