پارت هشتم
سهون_________________________________
منو خیلی یاد یونا میندازه . یونا همکلاسی دبیرستانم بود ولی وقتی بیشتر از هر موقعی بهش نیاز داشتم ولم کرد و رفت با یوهان فقط چون اون پولدار بود .
°فلش بک °____________________________
یونا _ سهون من باید بهت یه چیزی بگم
سهون_چی شده اتفاقی افتاده ؟؟
یونا_ می دونم مادرت و از دست دادی اما من دیگه نمی تونم کنارت باشم
سهون_ چی ؟؟ آخه چرا؟؟
یونا _ چون تو نمی تونی منو به آرزو هام برسونی
سهون_ منظورت چیه تو لااقل الان نباید منو ترک کنی
یونا_میدونی من دیگه نیستم تو دوستات رو داری به من نیاز نداری پس الکی به من عذاب وجدان نده .
سهون_ حس نمی کنی زیادی خود خواهی . دوستام نمی تونن جای تو باشن من ....من نمی خوام الان که دیگه مادرمم رفته تو رو از دست بدم ولی حالا که اصرار داری باشه برو
سهون با گریه اینو گفت و از خونه زد بیرون .
°پایان فلش بک ° _______________________
حتی فکر کردن بهش باعث می شه خود به خود به یوهان فحش بدم . هه من نمی دونم چرا همه تو مشکلات منو ترک میکنن.
تو فکر بودم که یکی یه بشقاب غذا گذاشت جلوم .
ا/ت____________________________________
وا چرا همینجوری خشکش زده . دلم واسش کباب شد .شروع کردم به غذا درست کردن براش . هعییییی من خیلی خوبم 😎
ولی نمی دونم چرا هر موقع که میبینمش اینقدر محوش میشم . دلم میخواد تا همیشه کنارم بمونه . کمکم داره زندگیمو از یکنواختی در میاره.
بشقاب غذا رو گذاشتم جلوش . قیافش اون موقع دیدنی بود . ودهل خاصی تو چشماش بود .
سهون_ ممنون
من_چرا یهو دپ شدی
سهون_ هیچی نه دپ نیستم
یه هفته بعد ا/ت________________________
دیگه دوست شدیم اما هنوزم باهم جر میکنیم .
من واسش درباره ی جدا شدن مامانم از بابام .فوت شدن بابام و شوهر پولدار کردن مامانم واسش گفتم اونم دربارهی دوستاش بهم گفت .منم دلم می خواست دوستایی مثل دوستای اون داشتم . البته منم سوآ رو دارم ولی داشتن کسایی که واسشون مهم باشم یه کمی فرق داره .🙂
امیدوارم خوشتون بیاد 💕
لایک و کامنت یادت نره لاولی ❤️
منو خیلی یاد یونا میندازه . یونا همکلاسی دبیرستانم بود ولی وقتی بیشتر از هر موقعی بهش نیاز داشتم ولم کرد و رفت با یوهان فقط چون اون پولدار بود .
°فلش بک °____________________________
یونا _ سهون من باید بهت یه چیزی بگم
سهون_چی شده اتفاقی افتاده ؟؟
یونا_ می دونم مادرت و از دست دادی اما من دیگه نمی تونم کنارت باشم
سهون_ چی ؟؟ آخه چرا؟؟
یونا _ چون تو نمی تونی منو به آرزو هام برسونی
سهون_ منظورت چیه تو لااقل الان نباید منو ترک کنی
یونا_میدونی من دیگه نیستم تو دوستات رو داری به من نیاز نداری پس الکی به من عذاب وجدان نده .
سهون_ حس نمی کنی زیادی خود خواهی . دوستام نمی تونن جای تو باشن من ....من نمی خوام الان که دیگه مادرمم رفته تو رو از دست بدم ولی حالا که اصرار داری باشه برو
سهون با گریه اینو گفت و از خونه زد بیرون .
°پایان فلش بک ° _______________________
حتی فکر کردن بهش باعث می شه خود به خود به یوهان فحش بدم . هه من نمی دونم چرا همه تو مشکلات منو ترک میکنن.
تو فکر بودم که یکی یه بشقاب غذا گذاشت جلوم .
ا/ت____________________________________
وا چرا همینجوری خشکش زده . دلم واسش کباب شد .شروع کردم به غذا درست کردن براش . هعییییی من خیلی خوبم 😎
ولی نمی دونم چرا هر موقع که میبینمش اینقدر محوش میشم . دلم میخواد تا همیشه کنارم بمونه . کمکم داره زندگیمو از یکنواختی در میاره.
بشقاب غذا رو گذاشتم جلوش . قیافش اون موقع دیدنی بود . ودهل خاصی تو چشماش بود .
سهون_ ممنون
من_چرا یهو دپ شدی
سهون_ هیچی نه دپ نیستم
یه هفته بعد ا/ت________________________
دیگه دوست شدیم اما هنوزم باهم جر میکنیم .
من واسش درباره ی جدا شدن مامانم از بابام .فوت شدن بابام و شوهر پولدار کردن مامانم واسش گفتم اونم دربارهی دوستاش بهم گفت .منم دلم می خواست دوستایی مثل دوستای اون داشتم . البته منم سوآ رو دارم ولی داشتن کسایی که واسشون مهم باشم یه کمی فرق داره .🙂
امیدوارم خوشتون بیاد 💕
لایک و کامنت یادت نره لاولی ❤️
۵.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.