I fell in love with a mermaid!
Part 2
"آیری"
پسره منو بغل کرد و تا دم ساحل برد..
-یادم رفت اسمشو ازش بپرسم...
یهویی یادم افتاد بهم گفت هروقت خواستم ببینمش آواز بخونم!
-آره!فردا ازش میپرسم
وقتی برگشتم مهمونا رفته بودن و مامان بابا نگران دور خودشون میچرخیدن
تا رفتم تو مامان بابا سمتم دویدن و منو تو بغلشون گرفتن
"خیلی نگرانت شده بودیم..کجا بودی؟"
-به لطف شما از صخره افتادم پایین.
و خودمو از توی بغلشو بیرون کشیدم و رفتم اتاقم.بی صدا گریه کردم تا وقتی خوابم رفت...
"فردا صبح"
با چشمای پف کرده و قرمز از خواب بیدار شدم..لباسمو عوض نکرده بودم و موهام شلخته شده بود...
موهامو مرتب و لباسمو عوض کردم.موقع خوردن صبحونه هیچ حرفی با مامان بابا نزدم و بعد از خوردن صبحونه از قصر بیرون زدم.
کنار ساحل همونجایی که دیشب پیدام کرده بود نشستم لب آب،دستمو توی آب گذاشتم و شروع به آواز خوندن کردم...
"آه برایم از شهری بگو در آن سوی آسمان ها
از سرزمینی دورِ دور
آه از زمینی بی طوفان و بی ابر
از روزهای آفتابی و روشن...
آه از خانه ای که محفل دوستانه در آن به پاست
از آن دیار دورِ دور
آنجا که درخت زندگی به گُل نشسته
و رایحه ی دلاویز شکوفه های جاودانه اش روز روشن را عطرآگین ساخته."
اون نیومد...میدونستم.فقط یه چیزی گفت.
اما بازم نمیخواستم برگردم توی اون جای خفه...پس رفتم سمت باغ.
باغ قصر خیلی بزرگه.روی دیوارا رو گل یاس پوشونده،بوته یاس رو کنار که بزنی یه در وجود داره.درو که باز کنی یه تونل تاریکه.بعد از چهار دقیقه پیاده روی به یه در دیگه میرسی که وارد اون بشی توی یه باغ خیلی خوشگل.
دریاچه،نیلوفر های آبی،درخت های بلند،خونه درختی،پروانه هایی که روی گل ها پر میزدن،گل های زیبا و کلی چیز زیبای دیگه..
از دور انگار یکنفر کنار دریاچه نشسته و با نیلوفر های آبی بازی میکنه
اما..فقط من از این باغ خبر دارم؟
-ت..تو کی هستی؟
فرد سرشو بلند کرد و داد زد:
"اومدی؟منتظرت بودم!چرا بعد از صدا زدنم میزاری میری؟
"بعد از صدا زدنم؟"
نزدیک تر که شدم تصویر اون فرد برام واضح شد..
همون پری دریایی اون شب؟
-تو چرا اینجایی؟
+چون تو منو صدا کردی
-فکر میکردم اینجا به دریا راه نداره!
+ تاحالا کل اینجارو گشتی؟اینجا خونه پری و پری دریایی هاست!اصلا اینارو ولش،برای چی صدام کردی؟
-دیشب..یادم رفت اسمتو بپرسم.اسمت چیه؟
+رِن.تو چی؟
-آیری..
+چقد خوشگل!
-م..ممنون...
همون لحظه صدای داد سرخدمتکار اومد که داشت دنبال من میگشت
"خانممممم؟"
-من باید برم!
سریع از باغ بیرون رفتم و به قصر برگشتم.
"خانم جوان کجا بودید؟"
-همینجا..نشسته بودم!
Writer : Scarlett
Editor : Mahsan
Idea : Mohadeseh
S 1 : secret garden :S 2
:S 3
S 4 : Castle
"آیری"
پسره منو بغل کرد و تا دم ساحل برد..
-یادم رفت اسمشو ازش بپرسم...
یهویی یادم افتاد بهم گفت هروقت خواستم ببینمش آواز بخونم!
-آره!فردا ازش میپرسم
وقتی برگشتم مهمونا رفته بودن و مامان بابا نگران دور خودشون میچرخیدن
تا رفتم تو مامان بابا سمتم دویدن و منو تو بغلشون گرفتن
"خیلی نگرانت شده بودیم..کجا بودی؟"
-به لطف شما از صخره افتادم پایین.
و خودمو از توی بغلشو بیرون کشیدم و رفتم اتاقم.بی صدا گریه کردم تا وقتی خوابم رفت...
"فردا صبح"
با چشمای پف کرده و قرمز از خواب بیدار شدم..لباسمو عوض نکرده بودم و موهام شلخته شده بود...
موهامو مرتب و لباسمو عوض کردم.موقع خوردن صبحونه هیچ حرفی با مامان بابا نزدم و بعد از خوردن صبحونه از قصر بیرون زدم.
کنار ساحل همونجایی که دیشب پیدام کرده بود نشستم لب آب،دستمو توی آب گذاشتم و شروع به آواز خوندن کردم...
"آه برایم از شهری بگو در آن سوی آسمان ها
از سرزمینی دورِ دور
آه از زمینی بی طوفان و بی ابر
از روزهای آفتابی و روشن...
آه از خانه ای که محفل دوستانه در آن به پاست
از آن دیار دورِ دور
آنجا که درخت زندگی به گُل نشسته
و رایحه ی دلاویز شکوفه های جاودانه اش روز روشن را عطرآگین ساخته."
اون نیومد...میدونستم.فقط یه چیزی گفت.
اما بازم نمیخواستم برگردم توی اون جای خفه...پس رفتم سمت باغ.
باغ قصر خیلی بزرگه.روی دیوارا رو گل یاس پوشونده،بوته یاس رو کنار که بزنی یه در وجود داره.درو که باز کنی یه تونل تاریکه.بعد از چهار دقیقه پیاده روی به یه در دیگه میرسی که وارد اون بشی توی یه باغ خیلی خوشگل.
دریاچه،نیلوفر های آبی،درخت های بلند،خونه درختی،پروانه هایی که روی گل ها پر میزدن،گل های زیبا و کلی چیز زیبای دیگه..
از دور انگار یکنفر کنار دریاچه نشسته و با نیلوفر های آبی بازی میکنه
اما..فقط من از این باغ خبر دارم؟
-ت..تو کی هستی؟
فرد سرشو بلند کرد و داد زد:
"اومدی؟منتظرت بودم!چرا بعد از صدا زدنم میزاری میری؟
"بعد از صدا زدنم؟"
نزدیک تر که شدم تصویر اون فرد برام واضح شد..
همون پری دریایی اون شب؟
-تو چرا اینجایی؟
+چون تو منو صدا کردی
-فکر میکردم اینجا به دریا راه نداره!
+ تاحالا کل اینجارو گشتی؟اینجا خونه پری و پری دریایی هاست!اصلا اینارو ولش،برای چی صدام کردی؟
-دیشب..یادم رفت اسمتو بپرسم.اسمت چیه؟
+رِن.تو چی؟
-آیری..
+چقد خوشگل!
-م..ممنون...
همون لحظه صدای داد سرخدمتکار اومد که داشت دنبال من میگشت
"خانممممم؟"
-من باید برم!
سریع از باغ بیرون رفتم و به قصر برگشتم.
"خانم جوان کجا بودید؟"
-همینجا..نشسته بودم!
Writer : Scarlett
Editor : Mahsan
Idea : Mohadeseh
S 1 : secret garden :S 2
:S 3
S 4 : Castle
۱.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.