درکتب ادعیه شیعیان، زیاد دیده میشود که از امامان خود طلب
درکتب ادعیه شیعیان، زیاد دیده میشود که از امامان خود طلب حاجت میکنند. آیا از غیر خدا طلب حاجت کردن، دلالت بر شرک شیعیان ندارد؟
حتی فقیران شیعه در معابر عمومی یاعلی، یا حسین، یا ابوالفضل، یا امام رضا میگویند و کمتر کسی از آنها از کلمه یا اللَّه استفاده میکند که همگی آنها از مظاهر شرک است !
پاسخ:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرک باشد پس تمام خلایق مشرکند و اصلًا نمیتوان موحدی پیدا نمود!!
واضح است که روابط اجتماعی جوامع انسانی بر پایه نیاز به یکدیگر بنا شده و کمک خواستن از دیگران در دنیا متداول است.
به طوری که به سوی یکدیگر رفته و بدون اینکه نامی از خدای متعال برده شود تقاضای کمک از دیگری مینمایند. مثلًا:
مریضی به مطب پزشکی میرود و از او درخواست مداوا و معالجه میکند.
یا غریقی در آب فریاد میزند که از غرق شدن نجاتش دهند. یا مظلومی به دادگاه میرود و از قاضی تقاضای دادرسی میکند. یا طلبه و دانشجویی نزد استاد رفته و تقاضای آموزش و یادگیری میکند. یا کسی که اموالش به سرقت رفته به کلانتری میرود و تقاضای پیداکردن اموال مسروقه را دارد. یا کسی به نانوایی میرود و تقاضای چند قرص نان میکند.
آیا میتوان همگی این افراد را به دلیل این که در محاورات خویش، نامی از خدای متعال نمیبرند مشرک دانست؟
یقیناً پاسخ منفی است. حتی بالاتر از همه اینها، انبیا نیز از خلایق، تقاضای کمک و یاری میطلبیدهاند.
در سوره نمل توجه و دقت شود که حضرت سلیمان به حضار مجلس گفت: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی؛ (نمل (27): 38 تا 40)
کدامیک از شما تخت بلقیس را قبل از اینکه او نزد من آید و تسلیم امر من شود به اینجا خواهید آورد؟ از آن میان عفریت جن گفت:
من در آوردن تخت او به اندازهای قادر و امینم که قبل از آنکه تو از جایگاه قضاوت خود برخیزی آن را به حضورت میآورم.
کس دیگری که به بعضی از علوم کتاب الهی دانا بود (آصف بن برخیا) گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت او را به اینجا میآورم. چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایی از فضل خدای من است ».
بدیهی است که تخت بلقیس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در یک چشم بر هم زدن کار مخلوق عاجز نیست.
بنابراین از تقاضا و استمداد طلبیدن سلیمان، جهت انتقال تخت بلقیس میتوان دریافت که صرف کمک خواستن و تقاضا نمودن شرک نیست، زیرا شرک یک امر قلبی است.
از طرف دیگر خلفای اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داوری بین مردم- که خود از آن عاجز بودند- به امیرالمؤمنین علیه السلام مراجعه نموده و استمداد میطلبیدند.
نمونه های این استمداد در «مناقب» و «جلوه هایی از عدالت مولود کعبه» بسیار است.
در زیر فقط به بیان یک مورد از مواردی که خلیفه دوم- عمر بن الخطاب- به اهلبیت و عترت پیغمبر علیهم السلام توسل نموده تا به نتیجه برسد بسنده میشود.
ابن حجر مکی در «صواعق محرقه» نقل میکند:
در سال 17 هجری مردم به دفعات زیادی برای استسقا (دعای باران) میرفتند و نتیجه نمیگرفتند تا اینکه عمر- خلیفه دوم- گفت: فردا به وسیله کسی که دعایش مستجاب میگردد طلب آب خواهم کرد.
خلیفه خود نزد عباس عموی پیغمبر رفت و گفت: با ما بیرون بیا تا به وسیله تو از خداوند متعال طلب آب نماییم.
عباس گفت: باید صبر نمود تا وسیله آن مهیا شود. آنگاه به بنی هاشم خبر داد که لباس پاک پوشیده و بوی خوش نیز استعمال کنند.
سپس امام علی علیه السلام در جلو و امام حسن علیه السلام در سمت راست و امام حسین علیه السلام در سمت چپ و بنیهاشم در پشت سر آنها حرکت کردند. جناب عباس به عمر گفت: کس دیگری را با ما نفرست. آنها رفتند تا به مصلی رسیدند و جناب عباس دست به دعا برداشت.
جابر نقل میکند که هنوز دعا تمام نشده بود که ابرها به حرکت در آمد و باران باریدن گرفت.
امام بخاری نیز در صحیح خود از عمر چنین نقل میکند:
«پروردگارا! ما به واسطه عموی پیغمبرمان به تو متوسل شدیم تا باران به ما عطا کنی. پس خداوند به آنها باران عطا کرد!
حتی فقیران شیعه در معابر عمومی یاعلی، یا حسین، یا ابوالفضل، یا امام رضا میگویند و کمتر کسی از آنها از کلمه یا اللَّه استفاده میکند که همگی آنها از مظاهر شرک است !
پاسخ:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرک باشد پس تمام خلایق مشرکند و اصلًا نمیتوان موحدی پیدا نمود!!
واضح است که روابط اجتماعی جوامع انسانی بر پایه نیاز به یکدیگر بنا شده و کمک خواستن از دیگران در دنیا متداول است.
به طوری که به سوی یکدیگر رفته و بدون اینکه نامی از خدای متعال برده شود تقاضای کمک از دیگری مینمایند. مثلًا:
مریضی به مطب پزشکی میرود و از او درخواست مداوا و معالجه میکند.
یا غریقی در آب فریاد میزند که از غرق شدن نجاتش دهند. یا مظلومی به دادگاه میرود و از قاضی تقاضای دادرسی میکند. یا طلبه و دانشجویی نزد استاد رفته و تقاضای آموزش و یادگیری میکند. یا کسی که اموالش به سرقت رفته به کلانتری میرود و تقاضای پیداکردن اموال مسروقه را دارد. یا کسی به نانوایی میرود و تقاضای چند قرص نان میکند.
آیا میتوان همگی این افراد را به دلیل این که در محاورات خویش، نامی از خدای متعال نمیبرند مشرک دانست؟
یقیناً پاسخ منفی است. حتی بالاتر از همه اینها، انبیا نیز از خلایق، تقاضای کمک و یاری میطلبیدهاند.
در سوره نمل توجه و دقت شود که حضرت سلیمان به حضار مجلس گفت: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی؛ (نمل (27): 38 تا 40)
کدامیک از شما تخت بلقیس را قبل از اینکه او نزد من آید و تسلیم امر من شود به اینجا خواهید آورد؟ از آن میان عفریت جن گفت:
من در آوردن تخت او به اندازهای قادر و امینم که قبل از آنکه تو از جایگاه قضاوت خود برخیزی آن را به حضورت میآورم.
کس دیگری که به بعضی از علوم کتاب الهی دانا بود (آصف بن برخیا) گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت او را به اینجا میآورم. چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایی از فضل خدای من است ».
بدیهی است که تخت بلقیس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در یک چشم بر هم زدن کار مخلوق عاجز نیست.
بنابراین از تقاضا و استمداد طلبیدن سلیمان، جهت انتقال تخت بلقیس میتوان دریافت که صرف کمک خواستن و تقاضا نمودن شرک نیست، زیرا شرک یک امر قلبی است.
از طرف دیگر خلفای اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داوری بین مردم- که خود از آن عاجز بودند- به امیرالمؤمنین علیه السلام مراجعه نموده و استمداد میطلبیدند.
نمونه های این استمداد در «مناقب» و «جلوه هایی از عدالت مولود کعبه» بسیار است.
در زیر فقط به بیان یک مورد از مواردی که خلیفه دوم- عمر بن الخطاب- به اهلبیت و عترت پیغمبر علیهم السلام توسل نموده تا به نتیجه برسد بسنده میشود.
ابن حجر مکی در «صواعق محرقه» نقل میکند:
در سال 17 هجری مردم به دفعات زیادی برای استسقا (دعای باران) میرفتند و نتیجه نمیگرفتند تا اینکه عمر- خلیفه دوم- گفت: فردا به وسیله کسی که دعایش مستجاب میگردد طلب آب خواهم کرد.
خلیفه خود نزد عباس عموی پیغمبر رفت و گفت: با ما بیرون بیا تا به وسیله تو از خداوند متعال طلب آب نماییم.
عباس گفت: باید صبر نمود تا وسیله آن مهیا شود. آنگاه به بنی هاشم خبر داد که لباس پاک پوشیده و بوی خوش نیز استعمال کنند.
سپس امام علی علیه السلام در جلو و امام حسن علیه السلام در سمت راست و امام حسین علیه السلام در سمت چپ و بنیهاشم در پشت سر آنها حرکت کردند. جناب عباس به عمر گفت: کس دیگری را با ما نفرست. آنها رفتند تا به مصلی رسیدند و جناب عباس دست به دعا برداشت.
جابر نقل میکند که هنوز دعا تمام نشده بود که ابرها به حرکت در آمد و باران باریدن گرفت.
امام بخاری نیز در صحیح خود از عمر چنین نقل میکند:
«پروردگارا! ما به واسطه عموی پیغمبرمان به تو متوسل شدیم تا باران به ما عطا کنی. پس خداوند به آنها باران عطا کرد!
۱.۲k
۱۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.