*پارت سیزدهم*
+معلومه نباید میکردی
وای یعنی دیگه لازم نیست برا آبرو ته برم زیر اون عوضی؟ خدایا منو این همه خوشبختی محالهههههههههههه .
+خب دیگه پاشو برسونمت خونه الان دیر وقته خوب نیست تنها بری
لبخند زد پاشدیم و رفتیم بیرون . سوار ماشین شدیم .
+ادرس خونتونو رو جی پی اس ماشین بزن
با دستای لرزون ادرس خونه رو زد . خونش نزدیک بود .
+خب بگو ببینم چجوری اون عکسا رو ساختی
×فتوشاپ بلدم
+اونا خیلی حرفه ای بودن هیچکس به الکی بودنش شک نکرد!
×اوهوم چون به جا اینکه از عکسای ته چیزی بردارم بدنشو با بدن یه نفر ترکیب کردم اینجوری کسی نمیتونست ثابت کنه فتوشاپه
+واو کارت خفنه ها عکاسیت هم باید خوب باشه
×رشتم کارگردانیه چند وقت دیگه مدرکمو میگیرم
+افرین....راستی اسمت چیه؟
×مینهو
+خوشبختم....عاو رسیدیم همینجاس؟
×اره خیلی ازت ممنونم
+خواهش میکنم . صبح ساعت ۱۱ میام دنبالت
×باشه ممنون
لبخند زدم و خداحافظی کردم . با سرعت روندم سمت خونه . تو راه زنگ زدم
به جکسون .
+الو
÷سلام ا.ت
+خواستم بگم کنسله
÷چی؟
+قرارمون
÷چرا؟
+چون دیگه به توی عوضی نیازی نیس
÷پس موکلت چی؟
+خیلی زود ازاد میبینیش
÷ولی...
تلفنو با خنده قطع کردم .
صبح فردا ؛ شخص سوم :
ا.ت صبح رفت دنبال مینهو . مینهو سوار شد . یه پوشه عکس هم دستش بود .
+سلام
×سلام
+این چیه؟
×گفتم شاید قبول نکنن که اونا فتوشاپن عکسایی که گرفتم بعد روش فتوشاپ
کردمو برا محکم کاری اوردم .
+خوب کردی
و راه افتادن سمت دادگاه . اونجا مینهو شکایتشو پس گرفت و حکم ازادی
تهیونگ هم رسید . ا.ت با خوشحالی رفت سمت زندان تا تهیونگو بیاره .
وای یعنی دیگه لازم نیست برا آبرو ته برم زیر اون عوضی؟ خدایا منو این همه خوشبختی محالهههههههههههه .
+خب دیگه پاشو برسونمت خونه الان دیر وقته خوب نیست تنها بری
لبخند زد پاشدیم و رفتیم بیرون . سوار ماشین شدیم .
+ادرس خونتونو رو جی پی اس ماشین بزن
با دستای لرزون ادرس خونه رو زد . خونش نزدیک بود .
+خب بگو ببینم چجوری اون عکسا رو ساختی
×فتوشاپ بلدم
+اونا خیلی حرفه ای بودن هیچکس به الکی بودنش شک نکرد!
×اوهوم چون به جا اینکه از عکسای ته چیزی بردارم بدنشو با بدن یه نفر ترکیب کردم اینجوری کسی نمیتونست ثابت کنه فتوشاپه
+واو کارت خفنه ها عکاسیت هم باید خوب باشه
×رشتم کارگردانیه چند وقت دیگه مدرکمو میگیرم
+افرین....راستی اسمت چیه؟
×مینهو
+خوشبختم....عاو رسیدیم همینجاس؟
×اره خیلی ازت ممنونم
+خواهش میکنم . صبح ساعت ۱۱ میام دنبالت
×باشه ممنون
لبخند زدم و خداحافظی کردم . با سرعت روندم سمت خونه . تو راه زنگ زدم
به جکسون .
+الو
÷سلام ا.ت
+خواستم بگم کنسله
÷چی؟
+قرارمون
÷چرا؟
+چون دیگه به توی عوضی نیازی نیس
÷پس موکلت چی؟
+خیلی زود ازاد میبینیش
÷ولی...
تلفنو با خنده قطع کردم .
صبح فردا ؛ شخص سوم :
ا.ت صبح رفت دنبال مینهو . مینهو سوار شد . یه پوشه عکس هم دستش بود .
+سلام
×سلام
+این چیه؟
×گفتم شاید قبول نکنن که اونا فتوشاپن عکسایی که گرفتم بعد روش فتوشاپ
کردمو برا محکم کاری اوردم .
+خوب کردی
و راه افتادن سمت دادگاه . اونجا مینهو شکایتشو پس گرفت و حکم ازادی
تهیونگ هم رسید . ا.ت با خوشحالی رفت سمت زندان تا تهیونگو بیاره .
۴۶.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.