فیک: زیبایی (part2)
ویو ا.ت
اون یونای عوضی همه ی اون خوراکی رو مالید به صورتم و دوستاش میگن اه دستات زشتی شده...خدایا چرا من اصلا زندم چرا منو نمیکشی راحت شممممم(توی ذهنش)
ویو بعد مدرسه
دیگه حوصله ی زندگی کردن ندارم💔
سوار تاکسی شدم و رفتم خونه
رفتم روی پشت بوم
زنگ زدم به مامانم
بوق بوق(صدای زنگ گوشی😂)
اه بر نمیداره بزار پیغام بزارم
مامان معذرت میخوام که زشت بودم عاشقتم مامانی گفتم قبل از اینکه خودمو از روی پشت بوم پرت کنم پایین صداتو بشنوم اما جواب ندادی
بدون که دوستت دارم(گریه و بغض)
گوشی رو قطع کردم
رفتم روی سَکو(درست نوشتم؟)
نگاه کردم و چشمم به بیلیبورد خورد
&امروز تولد گیم نامجون خواننده ی ۱۹ساله ای که سال پیش دست به خودکشی زنده بود یادش گرامی🥀🥀✨(نامجون خودمون نیست)
ا.ت:اخی الان ۱۹سالش میشد هعی😮💨
رفتم عقب تر ترسیدم
کوک ویو(بللاخرههه)
داشتم اروم راه میرفتم به سمت پشت بوم که یه دختری رو دیدم که میخواست خودکشی کنه
سریع دویدم سمتش و دستش رو گرفتم و اوردمش پایین و روم افتاد(منحرف نباشید❌🗿)
بلند شدیم
کوک:چرا میخواستی خودکشی کنی هان
نمیگی کسایی که دوستت دارن چی میکشم بعد مرگ تو فکر کسایی که دوستت دارن رو کردی هان(با دادددددددد)
ا.ت:یه پسره ای اومد دستمو کشید و اوردم پایین و الان هم داره میگه چرا میخواستی خودکشی کنی منم بهش گفتم که نمیخواستم خود کشی کنم اما انگار نه انگار(دختره ی دروغگو)
کوک:رفتم سمت در تا برم پایین که دیدم اونجوری که من دستش رو گرفتم و افتاد روم پاهاش درد میکنه دلم براش سوخت نشستم روبه روش اما پشتم بهش بود(خورشید😂😂پوشتش به ماست)
بهش گفتم بیا کولم(منحرفااا)
اومد 😐یه کوچولو تعارف میکردی بی ادب🤥
رفتیم پایین و سوار اسانسور شدیم...
تمام✨✨✨
اون یونای عوضی همه ی اون خوراکی رو مالید به صورتم و دوستاش میگن اه دستات زشتی شده...خدایا چرا من اصلا زندم چرا منو نمیکشی راحت شممممم(توی ذهنش)
ویو بعد مدرسه
دیگه حوصله ی زندگی کردن ندارم💔
سوار تاکسی شدم و رفتم خونه
رفتم روی پشت بوم
زنگ زدم به مامانم
بوق بوق(صدای زنگ گوشی😂)
اه بر نمیداره بزار پیغام بزارم
مامان معذرت میخوام که زشت بودم عاشقتم مامانی گفتم قبل از اینکه خودمو از روی پشت بوم پرت کنم پایین صداتو بشنوم اما جواب ندادی
بدون که دوستت دارم(گریه و بغض)
گوشی رو قطع کردم
رفتم روی سَکو(درست نوشتم؟)
نگاه کردم و چشمم به بیلیبورد خورد
&امروز تولد گیم نامجون خواننده ی ۱۹ساله ای که سال پیش دست به خودکشی زنده بود یادش گرامی🥀🥀✨(نامجون خودمون نیست)
ا.ت:اخی الان ۱۹سالش میشد هعی😮💨
رفتم عقب تر ترسیدم
کوک ویو(بللاخرههه)
داشتم اروم راه میرفتم به سمت پشت بوم که یه دختری رو دیدم که میخواست خودکشی کنه
سریع دویدم سمتش و دستش رو گرفتم و اوردمش پایین و روم افتاد(منحرف نباشید❌🗿)
بلند شدیم
کوک:چرا میخواستی خودکشی کنی هان
نمیگی کسایی که دوستت دارن چی میکشم بعد مرگ تو فکر کسایی که دوستت دارن رو کردی هان(با دادددددددد)
ا.ت:یه پسره ای اومد دستمو کشید و اوردم پایین و الان هم داره میگه چرا میخواستی خودکشی کنی منم بهش گفتم که نمیخواستم خود کشی کنم اما انگار نه انگار(دختره ی دروغگو)
کوک:رفتم سمت در تا برم پایین که دیدم اونجوری که من دستش رو گرفتم و افتاد روم پاهاش درد میکنه دلم براش سوخت نشستم روبه روش اما پشتم بهش بود(خورشید😂😂پوشتش به ماست)
بهش گفتم بیا کولم(منحرفااا)
اومد 😐یه کوچولو تعارف میکردی بی ادب🤥
رفتیم پایین و سوار اسانسور شدیم...
تمام✨✨✨
۴.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.