غیرممکن
غیرممکن
پارت یازدهم
☆از زبان نویسنده جونتون😂☆
وقتی که شامو خوردن کوک جیمین و ته رفتن تو حیاط و وداشتن ویسکی میخوردن
ویو ات
منو یونا و سانا هم تو خونه بودیم که سانا گفت تو و کوک چجوری باهم اشنا شدین منم گفتم جریانش طولانیه گفت عب نداره بگو
گفتم باشه و ادامه دادم
(ات گفت ک کوک اونو از تجاوز نجات داده)
وقتی که جریانو تعریف کردم
هم سانا و هم یونا برگاشون ریخته بود که گفتم شما چجوری اشنا شدین؟
اوناهم جریانشونو تعریف کردن
(سانا و یونا تو کافه با جیمین و ته اشنا شدن)
وقتی که تعریفامون تموم شد رفتیم تو حیاط پیش کوک اینا و نشستیم
چونکه لباسم کراپ تاپ بود سردم شده بود که کوک یه پتو رو پیجوند دورم
و منم بخاطر اینکه ضایع نشه لپشو بوس کردم که خندید
عررررر چه خنده های بامزه ای داره☺️
بعد نیم ساعت رفتیم تو که کوک اجوما رو صدا زد و گفت برو دوتا اتاق اماده کن جیمین و ته و دوست دختراشون اینجا میمونن
جیمین و ته گفتن نه ولی یونا و سانا اصرار میکردن و کوک هم گفتش که فردا پنجشنبس پس بمونید فردام باهم میریم بیرون
اونام قبول کردن و رفتیم بالا که لباسامونو عوض کنیمو بخابیم
میخاستم برم سمت اتاقم که کوک دستمو کشیدو برد تو اتاق خدش
و منن تازه فهمیدم داشتم چه گندی میزدم😐
گفتم وایییی اصن حواسم نبود گفت عب نداره
گفتم پس لباسام چی با همینا بخوابم؟
گفت نه برو در کمدمو باز کن و یه تیشرت وردار منم گفتم باشه
وقتی که در کمدشو باز کردم همه ی لباساش مشکی بود حتی لباس راحتیاش
(مافیاعه ها🗿)
یه تیشرت ورداشتمو پوشیدم که تا روی زانو هام بود کوک هم رفت یکی از همون تیشرتا ورداشتو پوشید ولی مال اون تا روی رون هاش بووود
وقتی ک کوک منو دید زد زیر خنده
گفتم چیشده چرا میخندی گفت توی این تیشرته پنجتا از تو جا میشههه🤣
💚اینم پارت جدید💚
حمایتا خیلی کمه میخام شرطیش کنم😶🤦♀️
شرط پارت بعد.
15لایک
۲۰کامنت
مرسی عشقا🥹💋🫧
پارت یازدهم
☆از زبان نویسنده جونتون😂☆
وقتی که شامو خوردن کوک جیمین و ته رفتن تو حیاط و وداشتن ویسکی میخوردن
ویو ات
منو یونا و سانا هم تو خونه بودیم که سانا گفت تو و کوک چجوری باهم اشنا شدین منم گفتم جریانش طولانیه گفت عب نداره بگو
گفتم باشه و ادامه دادم
(ات گفت ک کوک اونو از تجاوز نجات داده)
وقتی که جریانو تعریف کردم
هم سانا و هم یونا برگاشون ریخته بود که گفتم شما چجوری اشنا شدین؟
اوناهم جریانشونو تعریف کردن
(سانا و یونا تو کافه با جیمین و ته اشنا شدن)
وقتی که تعریفامون تموم شد رفتیم تو حیاط پیش کوک اینا و نشستیم
چونکه لباسم کراپ تاپ بود سردم شده بود که کوک یه پتو رو پیجوند دورم
و منم بخاطر اینکه ضایع نشه لپشو بوس کردم که خندید
عررررر چه خنده های بامزه ای داره☺️
بعد نیم ساعت رفتیم تو که کوک اجوما رو صدا زد و گفت برو دوتا اتاق اماده کن جیمین و ته و دوست دختراشون اینجا میمونن
جیمین و ته گفتن نه ولی یونا و سانا اصرار میکردن و کوک هم گفتش که فردا پنجشنبس پس بمونید فردام باهم میریم بیرون
اونام قبول کردن و رفتیم بالا که لباسامونو عوض کنیمو بخابیم
میخاستم برم سمت اتاقم که کوک دستمو کشیدو برد تو اتاق خدش
و منن تازه فهمیدم داشتم چه گندی میزدم😐
گفتم وایییی اصن حواسم نبود گفت عب نداره
گفتم پس لباسام چی با همینا بخوابم؟
گفت نه برو در کمدمو باز کن و یه تیشرت وردار منم گفتم باشه
وقتی که در کمدشو باز کردم همه ی لباساش مشکی بود حتی لباس راحتیاش
(مافیاعه ها🗿)
یه تیشرت ورداشتمو پوشیدم که تا روی زانو هام بود کوک هم رفت یکی از همون تیشرتا ورداشتو پوشید ولی مال اون تا روی رون هاش بووود
وقتی ک کوک منو دید زد زیر خنده
گفتم چیشده چرا میخندی گفت توی این تیشرته پنجتا از تو جا میشههه🤣
💚اینم پارت جدید💚
حمایتا خیلی کمه میخام شرطیش کنم😶🤦♀️
شرط پارت بعد.
15لایک
۲۰کامنت
مرسی عشقا🥹💋🫧
۶.۵k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.