رمان عشق سیاه و سفید...! part: 27
(پرش زمانی...)
(مدرسه، ساعت۸:۲٠دقیقه)
(ا/ت با خوشحالی وارد سالن مدرسه میشه ولی از اتفاقایی کع قراره بیوفتع خبری نداره اتفاقایی کع میتونه زندگیشو کلا تغییر بده و از این رو بع اون روش کنع)
(میره پیش کمدش و وسایلای لازمو میزاره توی کمد درو کمدو میبیند وتا برمیگرده یه پسره...... دستشو گذاشتع بع کمد و نزدیک صورت ا/تس.... جونکیون و نینو هم کیونگو بزور تا قسمت کمد ا/ت کشیده بودن ینی کمی از دور کیونگ تماشا میکرد دقیقا کیونگ اون لحظه رو دید....... با تعجب تا اینکه پسره همون جوسون یع بوسه اروم و تند میزنه و میکشه عقب و یه چشمک میزنه بع ا/ت و میره از سالن مدرسه بیرون ا/ت چشاش درشت شده و قلبش از استرس زیادی تند تند میزنه و کیونگ..... دیگه از کیونگ نگم براتون عصبانی بشدت. چون اون فکر میکرد که ا/ت به غیر از خودش بر کسه دیگه ای قرار میزاره و رابطه داره..... ولی درواقعه نمیدونست که خود ا/ت اصن نمیدونه پسرع کیه اسمش چیه اصن چطوری یه لحظه این کارو کرد.....)
(کیونگ از عصبانیت دندوناشو بهم فشار داد و با قدم های محکم و درشت رفت سمت ا/ت و بلند گفت)
کیونگ:ا/ت من از هرچی بگذرم از خیانت نمیگذرم....(عصبانی و داد)
(دست ا/ترو گرفت و با قدم های درشت و محکم جوری که ا/ت نمیتونست تحمل کنه افتاد زمین زانو هاش زخمی شد پوست زانوهاش کنده شده خون اومد و همه داشتن نگاشون میکردن جوری کع دهناشون باز مونده بودو چشاشون درشت شده بود بهم میگفتن...)
یکی: ا/ت چطور تونست این کارو کنه...؟!
یکی دیگه: باورم نمیشع...!!
یکی دیگه: واییی کیونگو تا حالا اینجوری ندیدم....!!
یکی دیگه: چرا ا/ت همچین کاری کرد؟! کارش خیلی بد بود....
کیونگ: پاشو ببینم...!!
ا/ت: اخخ کیونگ دردم گرفت اروم لطفااا داری چیکار میکنی؟!(به گریه افتاده و التماس میکنه)
کیونگ: خفشووووو........!!!!!!!!!(داد میکشه و عصبیه-)
(همینجوری ا/ترو تا ماشین میبره و ا/ت رو میندازه داخل ماشین و خودشم میشینه در هارو قفل میکنه...!!!)
ا
(مدرسه، ساعت۸:۲٠دقیقه)
(ا/ت با خوشحالی وارد سالن مدرسه میشه ولی از اتفاقایی کع قراره بیوفتع خبری نداره اتفاقایی کع میتونه زندگیشو کلا تغییر بده و از این رو بع اون روش کنع)
(میره پیش کمدش و وسایلای لازمو میزاره توی کمد درو کمدو میبیند وتا برمیگرده یه پسره...... دستشو گذاشتع بع کمد و نزدیک صورت ا/تس.... جونکیون و نینو هم کیونگو بزور تا قسمت کمد ا/ت کشیده بودن ینی کمی از دور کیونگ تماشا میکرد دقیقا کیونگ اون لحظه رو دید....... با تعجب تا اینکه پسره همون جوسون یع بوسه اروم و تند میزنه و میکشه عقب و یه چشمک میزنه بع ا/ت و میره از سالن مدرسه بیرون ا/ت چشاش درشت شده و قلبش از استرس زیادی تند تند میزنه و کیونگ..... دیگه از کیونگ نگم براتون عصبانی بشدت. چون اون فکر میکرد که ا/ت به غیر از خودش بر کسه دیگه ای قرار میزاره و رابطه داره..... ولی درواقعه نمیدونست که خود ا/ت اصن نمیدونه پسرع کیه اسمش چیه اصن چطوری یه لحظه این کارو کرد.....)
(کیونگ از عصبانیت دندوناشو بهم فشار داد و با قدم های محکم و درشت رفت سمت ا/ت و بلند گفت)
کیونگ:ا/ت من از هرچی بگذرم از خیانت نمیگذرم....(عصبانی و داد)
(دست ا/ترو گرفت و با قدم های درشت و محکم جوری که ا/ت نمیتونست تحمل کنه افتاد زمین زانو هاش زخمی شد پوست زانوهاش کنده شده خون اومد و همه داشتن نگاشون میکردن جوری کع دهناشون باز مونده بودو چشاشون درشت شده بود بهم میگفتن...)
یکی: ا/ت چطور تونست این کارو کنه...؟!
یکی دیگه: باورم نمیشع...!!
یکی دیگه: واییی کیونگو تا حالا اینجوری ندیدم....!!
یکی دیگه: چرا ا/ت همچین کاری کرد؟! کارش خیلی بد بود....
کیونگ: پاشو ببینم...!!
ا/ت: اخخ کیونگ دردم گرفت اروم لطفااا داری چیکار میکنی؟!(به گریه افتاده و التماس میکنه)
کیونگ: خفشووووو........!!!!!!!!!(داد میکشه و عصبیه-)
(همینجوری ا/ترو تا ماشین میبره و ا/ت رو میندازه داخل ماشین و خودشم میشینه در هارو قفل میکنه...!!!)
ا
۹.۰k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.