ازدواج اجباری ❤🥀⛓️ 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑
ازدواج اجباری ❤🥀⛓️ 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑
ا/ت ویو :
رسیدیم به خونه ی مامان و بابای ته. تمام مدت کنار تهیونگ نشسته بودم. پدر تهیونگ داشت باما صحبت میکرد که موبایلم زنگ خورد. جی هوپ بود : پدر جان میتونم برم تلفنم رو جواب بدم؟
بابای ته : البته دخترم خونه ی خودته.
ا/ت : مرسی.
رفتم تو اتاق و درو بستم: سلام زود بگو
خونه ی مامان بابای تهیونگیم.
جی هوپ : اوووووو با شوهرت رفتی مهمونی آره؟؟ ( با شیطنت)
ا/ت : نمک نریز. چی کارم داری؟
جی هوپ : هیچی هیچی ( خنده)
ا/ت : حالا که زنگ زدی بگو دیگه... الو؟ الو؟
بیشعور. (عصبانی)
رفتم بیرون.
تهیونگ ویو:
اومد بیرون :کی بود؟؟
ا/ت: جی هوپ بود. سلام رسوند.
تهیونگ:آهان.
: قربان شام آمادس.
بابای ته : بریم برای شام.
سر شام بودیم:
بابای ته : خوب ببینم همو دوست دارید یا نه؟
ا/ت نگاهی به من کرد منم همینطور.
ته : معلومه. ما از بچگی عاشق هم بودیم.
به چشماش نگاه کردم
داشت می درخشید.........
لایک یادتون نره. 💖
ا/ت ویو :
رسیدیم به خونه ی مامان و بابای ته. تمام مدت کنار تهیونگ نشسته بودم. پدر تهیونگ داشت باما صحبت میکرد که موبایلم زنگ خورد. جی هوپ بود : پدر جان میتونم برم تلفنم رو جواب بدم؟
بابای ته : البته دخترم خونه ی خودته.
ا/ت : مرسی.
رفتم تو اتاق و درو بستم: سلام زود بگو
خونه ی مامان بابای تهیونگیم.
جی هوپ : اوووووو با شوهرت رفتی مهمونی آره؟؟ ( با شیطنت)
ا/ت : نمک نریز. چی کارم داری؟
جی هوپ : هیچی هیچی ( خنده)
ا/ت : حالا که زنگ زدی بگو دیگه... الو؟ الو؟
بیشعور. (عصبانی)
رفتم بیرون.
تهیونگ ویو:
اومد بیرون :کی بود؟؟
ا/ت: جی هوپ بود. سلام رسوند.
تهیونگ:آهان.
: قربان شام آمادس.
بابای ته : بریم برای شام.
سر شام بودیم:
بابای ته : خوب ببینم همو دوست دارید یا نه؟
ا/ت نگاهی به من کرد منم همینطور.
ته : معلومه. ما از بچگی عاشق هم بودیم.
به چشماش نگاه کردم
داشت می درخشید.........
لایک یادتون نره. 💖
۳۳.۷k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.