پارت22انتظارهاتون به پایان رسید😃
تازه رسیدیم شمال
رفتیم لب ساحل
ارسلان:میخواستن بهش اعراف کنم
دیانا:میخواستم بهش اعتراف کنم فقش یه کلمه آره یانه
هردوشو توقلبشون :عشق یه طرفه
رفتم قدم زدم دیدم ارسلانم آمد از مامانم لینا رور شدیم
ارسلان دیانا هم زمان:میخوام یه چیزی ب
ارسلان دیانا هم زمان:خب اول تو
دیانا:خب بیا باهم بگیم
اردیا:من یه حسی بهت دارم
دیانا:هب اول تو بگو
ارسلان:خب دیانا من عاشقتم
دیانا:منممم🥺خرذوققق
ارسلان:واییییییییییی نههه بغلش کردیم بوسش کردم روسرش
دیانا:میشه فعلا به مامان بابا نگیم
ارسلان:باشه
نیکا متین هنوز نمیدونست
دیانا میخواستم به متین بگم چون متین کسی نیس که غشعله به پا کنه اون سنگ صبوررمه
رفتیم پ یششون بالبای خندون
مامان د:وایی چه لبخندای زیبایی 🥰
دیانا:هه رفتم سمت مامانمو بوسیدمش
مامان د:قربونت برم
دیانا:نری
ارسلان:نیکا داشت استوری میگرفت رفتم پیشش
از پتش
پخخخخخخخخخخ
نیکا:اهه زهرمار بزمجه
ارسلان:تیکاا۰😡
نیکاv:اا خیلی خوب کارت؟
ارسلان:خب من با دیاناا.......ام رل زدم
نیکاv:واییییییییییی خرذوق پریدم بغلش مبارکهه
دیانا:از دور نگاشون میکردم انگار بهش گفته 🤣
نیکا:رفتم سمت دیانا
دیانا پاشد بیا
دیاناv:باشه رفتم پیشش رفتیم دورتر از مامانم اینا که یهوی پرید بغلم ماچ میکرد
نیکا:زن داداش گلم
دیانا:اسم جدیدمه😅
نیکا:اره
دیانا:خوبه
منم به متین گفتم خوشحال شد
من ارسلان داشتیم قدم میزدیم
دیانا:ارسلااان
ارسلان:جان ارسلان
دیاناv:بستنی میخواام😇
ارسلان:باشه بریم
کامنت میخواممم
رفتیم لب ساحل
ارسلان:میخواستن بهش اعراف کنم
دیانا:میخواستم بهش اعتراف کنم فقش یه کلمه آره یانه
هردوشو توقلبشون :عشق یه طرفه
رفتم قدم زدم دیدم ارسلانم آمد از مامانم لینا رور شدیم
ارسلان دیانا هم زمان:میخوام یه چیزی ب
ارسلان دیانا هم زمان:خب اول تو
دیانا:خب بیا باهم بگیم
اردیا:من یه حسی بهت دارم
دیانا:هب اول تو بگو
ارسلان:خب دیانا من عاشقتم
دیانا:منممم🥺خرذوققق
ارسلان:واییییییییییی نههه بغلش کردیم بوسش کردم روسرش
دیانا:میشه فعلا به مامان بابا نگیم
ارسلان:باشه
نیکا متین هنوز نمیدونست
دیانا میخواستم به متین بگم چون متین کسی نیس که غشعله به پا کنه اون سنگ صبوررمه
رفتیم پ یششون بالبای خندون
مامان د:وایی چه لبخندای زیبایی 🥰
دیانا:هه رفتم سمت مامانمو بوسیدمش
مامان د:قربونت برم
دیانا:نری
ارسلان:نیکا داشت استوری میگرفت رفتم پیشش
از پتش
پخخخخخخخخخخ
نیکا:اهه زهرمار بزمجه
ارسلان:تیکاا۰😡
نیکاv:اا خیلی خوب کارت؟
ارسلان:خب من با دیاناا.......ام رل زدم
نیکاv:واییییییییییی خرذوق پریدم بغلش مبارکهه
دیانا:از دور نگاشون میکردم انگار بهش گفته 🤣
نیکا:رفتم سمت دیانا
دیانا پاشد بیا
دیاناv:باشه رفتم پیشش رفتیم دورتر از مامانم اینا که یهوی پرید بغلم ماچ میکرد
نیکا:زن داداش گلم
دیانا:اسم جدیدمه😅
نیکا:اره
دیانا:خوبه
منم به متین گفتم خوشحال شد
من ارسلان داشتیم قدم میزدیم
دیانا:ارسلااان
ارسلان:جان ارسلان
دیاناv:بستنی میخواام😇
ارسلان:باشه بریم
کامنت میخواممم
۱۹.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.