پارت 10
دو روز بعد
مون:وایییییییییییی وایییییییییییی وایییییییییییی ذوق بلاخره رسیدددد اون روز
ات:سرمو به عنوان تاسف تکون دادم
سوک :نمیشه منم بیام؟ آخه چیکار کنم اینجا
سوریا :نه چون دعوت نیستی
سوک :خیلی هم بهتر یادم نبود اون پسر قد کوتاهه که همش به خواهرم می چسبید هم اونجاس
مون:اون تونسته کاری کنه که هیچ پزشکی نتونسته بکنه نمیبینی چقد می خنده معلوم نیست داره با کی چت میکنه
هی خانوم خانوما نکنه خبریه
ات:محل ندادم و به ادامه چتم با جیمین پرداختم اون موقعا پسر کیوت و بامزه ای بود و با کاراش نمی تونستم جلو خندمو بگیرم
ساعت 8 بود و دخترا از عصر آماده بودن هوف چقد بیکارنا آماده شدم و با دخترا سوار ماشین شدیمو رفتیم
نور پردازی کاخ عالییییی بود جوری که تاحلا تو عمرم ندیده بودم واو محشرهههه
وارد ساختمون شدیم و به سمت همکارا مون رفتیم
**هییی صب کن اون شادیه؟
ات:صدا هاشون داشت اذیتم میکرد و نوشیدنی مو برداشتم مقداری ازشو خوردم و یکی صدام زد
جیمین :های لیدی چطورین
ات:خنده ای از لفظی که گرفته بود کردم و بهش داست دادم
کوک :خبراییه ما نمی دونیم!
شب بخیر 🙂🧸♥️🍭🍫
مون:وایییییییییییی وایییییییییییی وایییییییییییی ذوق بلاخره رسیدددد اون روز
ات:سرمو به عنوان تاسف تکون دادم
سوک :نمیشه منم بیام؟ آخه چیکار کنم اینجا
سوریا :نه چون دعوت نیستی
سوک :خیلی هم بهتر یادم نبود اون پسر قد کوتاهه که همش به خواهرم می چسبید هم اونجاس
مون:اون تونسته کاری کنه که هیچ پزشکی نتونسته بکنه نمیبینی چقد می خنده معلوم نیست داره با کی چت میکنه
هی خانوم خانوما نکنه خبریه
ات:محل ندادم و به ادامه چتم با جیمین پرداختم اون موقعا پسر کیوت و بامزه ای بود و با کاراش نمی تونستم جلو خندمو بگیرم
ساعت 8 بود و دخترا از عصر آماده بودن هوف چقد بیکارنا آماده شدم و با دخترا سوار ماشین شدیمو رفتیم
نور پردازی کاخ عالییییی بود جوری که تاحلا تو عمرم ندیده بودم واو محشرهههه
وارد ساختمون شدیم و به سمت همکارا مون رفتیم
**هییی صب کن اون شادیه؟
ات:صدا هاشون داشت اذیتم میکرد و نوشیدنی مو برداشتم مقداری ازشو خوردم و یکی صدام زد
جیمین :های لیدی چطورین
ات:خنده ای از لفظی که گرفته بود کردم و بهش داست دادم
کوک :خبراییه ما نمی دونیم!
شب بخیر 🙂🧸♥️🍭🍫
۱۹.۵k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.