ziha
ziha
فصل دوم...پارت سی ام
جان؛بعد از چند دقیقه جیمین رو دیدم که از سالن اومد بیرون،معلوم بود حالش خوب نیست رفتم سمتش،رو به روی ما بچه ها میرقصیدن:
جان:خوبی؟
جیمین:من تصمیمو گرفتم جان،میرم
جان:مطمئنی؟
جیمین:بین من و شاردن باید یکی خودشو کنار بکشه،این مدت منتظر بودم اون بره ولی نرفت.
جان:پس الیزا چی؟
جیمین:نگاش کن هیچ وقت اینجوری کنار من خوشحال نبود و نمیرقصید،اما کنار شاردن خوشحاله
جان:چی داری میگی؟
جیمین:این پاکتو خواستم بدم به الیزا که حالش اینطوری بود لطفا بده بهش و به هیچ قیمتی بهش نگو کجا میرم.
جان:اما اخه...
جیمین:جان اگه بفهمه میاد دنبالم و نمیتونه زندگی کنه
جان:باش نمیگم
جیمین:تو خیلی کنارم بودی،بهترین رفیقم بودی ممنونم ازت
جیمین برای چند دقیقه ای جان رو بغل کرد.
جان:بر میگردی دیگ؟
جیمین در جوابش نیشخندی زد
جان:نمیخوای بگی نه؟
جیمین:هیششش...چیزی نپرس فقط مواظب خودت باش این اخرین حرفم به توعه
و بعد از اون هر چی جان باهاش حرف میزد جوابی نمیداد و فقط با لبخند به الیزا نگاه میکرد...
فصل دوم...پارت سی ام
جان؛بعد از چند دقیقه جیمین رو دیدم که از سالن اومد بیرون،معلوم بود حالش خوب نیست رفتم سمتش،رو به روی ما بچه ها میرقصیدن:
جان:خوبی؟
جیمین:من تصمیمو گرفتم جان،میرم
جان:مطمئنی؟
جیمین:بین من و شاردن باید یکی خودشو کنار بکشه،این مدت منتظر بودم اون بره ولی نرفت.
جان:پس الیزا چی؟
جیمین:نگاش کن هیچ وقت اینجوری کنار من خوشحال نبود و نمیرقصید،اما کنار شاردن خوشحاله
جان:چی داری میگی؟
جیمین:این پاکتو خواستم بدم به الیزا که حالش اینطوری بود لطفا بده بهش و به هیچ قیمتی بهش نگو کجا میرم.
جان:اما اخه...
جیمین:جان اگه بفهمه میاد دنبالم و نمیتونه زندگی کنه
جان:باش نمیگم
جیمین:تو خیلی کنارم بودی،بهترین رفیقم بودی ممنونم ازت
جیمین برای چند دقیقه ای جان رو بغل کرد.
جان:بر میگردی دیگ؟
جیمین در جوابش نیشخندی زد
جان:نمیخوای بگی نه؟
جیمین:هیششش...چیزی نپرس فقط مواظب خودت باش این اخرین حرفم به توعه
و بعد از اون هر چی جان باهاش حرف میزد جوابی نمیداد و فقط با لبخند به الیزا نگاه میکرد...
۴.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.