زنبور دار
Part5
بعد ۱ساعت جین زنگ زدو گفت
جین:لعنت بهت پارک درست میگفتی سخته ولی برات پیداش کردن.
جیمین:بگو ببینم .
جین :اینا همشون یه مشت عوضی آن که پول آدمای ضعیف و بالا میکشن یه شرکت آژانسی هست که نزدیکه کیم لی هان هم اداره اش میکنه .
جیمین ::ممنونم بای
قطع کردم و دوباک بنزین برداشتم نیازم میشد آخه. و بعد به سمت اون شرکت رفتم ماشین و پارک کردم و رفتم سمت درکه
نگهبانا جلومو گرفتن .
۱:اینجا چیکار دارید قربان
جیمین؛ میدونی اومدم برای حساب رسی عزیزم
۱؛لطفا اینجا برید .
جیمین :پس شماها میدونید توی این شرکت چه کارایی که نمی کنن
۲ :پس به زور می بریمتون.
جیمین :اینجا پول افراد بی گناهو میدزدن و شما عوضی ها هه ولش
۱ لطفا برید
جیمین:اگر نرم ؟
۲؛مجبوریم طور دیگه برخورد کنیم .
چشم قره ای رفتم و دبه های بنزین و گزاشتم زمین و با دوتا مشت و لگد حسابی خوابوندم شون و بعد به سمت در رفتم
منشی :اوه سلام بفرمایید ؟
جیمین:ببخشید با مدیر اینجا کار داشتم
منشی :بله طبقه ۳ هستم
ممنون
رفتم طبقه سوم که بایه مشت کامپیوتر و آدم بیشعور مواجه شدم هرکدوم در حال یه گوه خوری بودن
رفتم سراغ یکی شون و گفتم :
جیمین:اگر جونت برات مهمه سریع برو بیرون .
چی برو بابا
جیمین؛ سیبیل قشنگی داری .
بعد گرفتم کندم و اون در رفت و نگاه ها روی من افتاد .
جیمین:
سه روز دیگه پارت جدید میزارم
لایک ۹
کامنت ۱۲
حمایت و فالو یاد تون نره
بعد ۱ساعت جین زنگ زدو گفت
جین:لعنت بهت پارک درست میگفتی سخته ولی برات پیداش کردن.
جیمین:بگو ببینم .
جین :اینا همشون یه مشت عوضی آن که پول آدمای ضعیف و بالا میکشن یه شرکت آژانسی هست که نزدیکه کیم لی هان هم اداره اش میکنه .
جیمین ::ممنونم بای
قطع کردم و دوباک بنزین برداشتم نیازم میشد آخه. و بعد به سمت اون شرکت رفتم ماشین و پارک کردم و رفتم سمت درکه
نگهبانا جلومو گرفتن .
۱:اینجا چیکار دارید قربان
جیمین؛ میدونی اومدم برای حساب رسی عزیزم
۱؛لطفا اینجا برید .
جیمین :پس شماها میدونید توی این شرکت چه کارایی که نمی کنن
۲ :پس به زور می بریمتون.
جیمین :اینجا پول افراد بی گناهو میدزدن و شما عوضی ها هه ولش
۱ لطفا برید
جیمین:اگر نرم ؟
۲؛مجبوریم طور دیگه برخورد کنیم .
چشم قره ای رفتم و دبه های بنزین و گزاشتم زمین و با دوتا مشت و لگد حسابی خوابوندم شون و بعد به سمت در رفتم
منشی :اوه سلام بفرمایید ؟
جیمین:ببخشید با مدیر اینجا کار داشتم
منشی :بله طبقه ۳ هستم
ممنون
رفتم طبقه سوم که بایه مشت کامپیوتر و آدم بیشعور مواجه شدم هرکدوم در حال یه گوه خوری بودن
رفتم سراغ یکی شون و گفتم :
جیمین:اگر جونت برات مهمه سریع برو بیرون .
چی برو بابا
جیمین؛ سیبیل قشنگی داری .
بعد گرفتم کندم و اون در رفت و نگاه ها روی من افتاد .
جیمین:
سه روز دیگه پارت جدید میزارم
لایک ۹
کامنت ۱۲
حمایت و فالو یاد تون نره
۴.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.