magical land ۲
part ⁵
جیمین:چ.....ی″تعجب″
یونگی:چیه ″سرد″
یارو:ببخشید همسرتون حالش خوبه
یونگی:اره خوبه
جیمین:چی میگین شماها همسر چیه من که همسر تو نیستم″اخم″
یارو:پس بیبی خودمه بهت نمیدمش
یونگی:اینو بخون″سرد″
جیمین:این برگه؟ها؟ اینجانب پارک سوهو فرزند خود را کامل با قیمت ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ وون در بزرگترین شهربازی به جناب مین یونگی میفروشم″ تعجب - بغض″
یارو:ایش شیبال ″رفت″
جیمین:الان مامان بابام کجان ″بغض″
یونگی:بیا بمرمت″سرد″
"پیش بقیه"
جیمین:مامان بابا؟"بغض"
سوا:اِ برگشتی پسرم ؟
جینا:"پوکر"یعنی ندیدیش مامان تازه انگار حال خوبی هم نداره چی شده
جیمین:مگه من هنوز یکروز نیست بهوش اومدم
سوا:درسته
جیمین:مگه زمانی که تو کما بودم خیلی اذیت نشدین
سوهو:خب
جیمین:پس این کاغذ چیه به قیمت ۱۰۰ میلیون وون منو دارین میفروشین به این"بغض-اخم-کیوت"
یونا:اوخی چه نازی تو
سوهو:اختیار تو دست منه و منم میگم چی خوبه و چی بده و هرکاری بخواهم میکنم "پوکر"
جینا:چی ؟ بابا تو الان اینکار رو کردی
سوهو:بله و راضی هستم
هانا:تو چرا قبول کردی
یونگی:بهم گفت میزاره رفیق صمیمیش رو بکشم"سرد"
جونگی:خب چه نفعی بهت میکنه توکه بالاخره میکشتیش
یونگی:گفت لو نمیده به پلیس"در حال خوردن"
یون:دایی نارنگی از کجا اوردی
یونگی:از اونجا"دهن پر"
یون:به من میدی
یورا:منم میخوام
یونگی:هه من از جونم میگذرم ولی از نارنگی هام نه"پوزخند"
هانا:خب بهشون بده
یونگی:باشه بهشون کتک میدم"زد تو صورت جفتشون"
یونا:هان راستی احساس میکنم جیمین فکر کرده ما خریم
جیمین:نه من هیچوقت این فکرو نکردم"بغض"
جینا:را اینو میگی
یونا:زمانی که یونگی اومد تو عمارت شما من حواسم بهش بود یه چرت و پرتایی میگفت بعدش صورتش بهت زده بود و الانم اینجاس بدون هیچ استرسی
جیمین:اونا چرت و پرت نبودن اونا......اونا"بغض"
جینا:دیگه گریه برای چیه
جیمین:بخاطر بیشعور بودن خانوادم خب داشتم میگفتم اونا
هانا:خب اونا چی
جیمین:هیچی و این فکرو نکن بتونی ذهن منو بخونی من به هیچی فکر نمیکنم
یورا:اهای بهم نارنگی بده
یونگی:نمیخوام مال خودمه فکر نکن بهت میدم"اخم"
سوا:پسرم منم تازه فهمیدم که اینطوری شده میخوای بغلت کنم
جیمین:اوهوم "کیوت"
یونا: عرررررررررررررررررررررررررر پخ پخ برین مال خودمه بیا اینجا "ذوق"
سوا:کی تو میشه من مادرشم
یونا:همسر داداشمه مشکلیه حلش کنم"عصبی"
جیمین:ها؟"تعجب"
یونا:خب بابات تورو به داداشم فروخته منم گفتم بگم شماها باهم ازدواج کنین
یون: دایییییییییییییییییییی نارنگی بده
یونگی:پوف مردم هیچکس کارشون ندارن ما دوتا بچه افتاده به جونمون "اخم"
یونا:اول اینکه این کوچولو خیلی نازه تو بغل ادم گم میشه دوم اینکه هوی الاغ چشه بچم
یونگی:
جیمین:چ.....ی″تعجب″
یونگی:چیه ″سرد″
یارو:ببخشید همسرتون حالش خوبه
یونگی:اره خوبه
جیمین:چی میگین شماها همسر چیه من که همسر تو نیستم″اخم″
یارو:پس بیبی خودمه بهت نمیدمش
یونگی:اینو بخون″سرد″
جیمین:این برگه؟ها؟ اینجانب پارک سوهو فرزند خود را کامل با قیمت ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ وون در بزرگترین شهربازی به جناب مین یونگی میفروشم″ تعجب - بغض″
یارو:ایش شیبال ″رفت″
جیمین:الان مامان بابام کجان ″بغض″
یونگی:بیا بمرمت″سرد″
"پیش بقیه"
جیمین:مامان بابا؟"بغض"
سوا:اِ برگشتی پسرم ؟
جینا:"پوکر"یعنی ندیدیش مامان تازه انگار حال خوبی هم نداره چی شده
جیمین:مگه من هنوز یکروز نیست بهوش اومدم
سوا:درسته
جیمین:مگه زمانی که تو کما بودم خیلی اذیت نشدین
سوهو:خب
جیمین:پس این کاغذ چیه به قیمت ۱۰۰ میلیون وون منو دارین میفروشین به این"بغض-اخم-کیوت"
یونا:اوخی چه نازی تو
سوهو:اختیار تو دست منه و منم میگم چی خوبه و چی بده و هرکاری بخواهم میکنم "پوکر"
جینا:چی ؟ بابا تو الان اینکار رو کردی
سوهو:بله و راضی هستم
هانا:تو چرا قبول کردی
یونگی:بهم گفت میزاره رفیق صمیمیش رو بکشم"سرد"
جونگی:خب چه نفعی بهت میکنه توکه بالاخره میکشتیش
یونگی:گفت لو نمیده به پلیس"در حال خوردن"
یون:دایی نارنگی از کجا اوردی
یونگی:از اونجا"دهن پر"
یون:به من میدی
یورا:منم میخوام
یونگی:هه من از جونم میگذرم ولی از نارنگی هام نه"پوزخند"
هانا:خب بهشون بده
یونگی:باشه بهشون کتک میدم"زد تو صورت جفتشون"
یونا:هان راستی احساس میکنم جیمین فکر کرده ما خریم
جیمین:نه من هیچوقت این فکرو نکردم"بغض"
جینا:را اینو میگی
یونا:زمانی که یونگی اومد تو عمارت شما من حواسم بهش بود یه چرت و پرتایی میگفت بعدش صورتش بهت زده بود و الانم اینجاس بدون هیچ استرسی
جیمین:اونا چرت و پرت نبودن اونا......اونا"بغض"
جینا:دیگه گریه برای چیه
جیمین:بخاطر بیشعور بودن خانوادم خب داشتم میگفتم اونا
هانا:خب اونا چی
جیمین:هیچی و این فکرو نکن بتونی ذهن منو بخونی من به هیچی فکر نمیکنم
یورا:اهای بهم نارنگی بده
یونگی:نمیخوام مال خودمه فکر نکن بهت میدم"اخم"
سوا:پسرم منم تازه فهمیدم که اینطوری شده میخوای بغلت کنم
جیمین:اوهوم "کیوت"
یونا: عرررررررررررررررررررررررررر پخ پخ برین مال خودمه بیا اینجا "ذوق"
سوا:کی تو میشه من مادرشم
یونا:همسر داداشمه مشکلیه حلش کنم"عصبی"
جیمین:ها؟"تعجب"
یونا:خب بابات تورو به داداشم فروخته منم گفتم بگم شماها باهم ازدواج کنین
یون: دایییییییییییییییییییی نارنگی بده
یونگی:پوف مردم هیچکس کارشون ندارن ما دوتا بچه افتاده به جونمون "اخم"
یونا:اول اینکه این کوچولو خیلی نازه تو بغل ادم گم میشه دوم اینکه هوی الاغ چشه بچم
یونگی:
۵.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.