این منم ،
این منم ،
در شعرهایم ،
که تمام وجودم حسرت است ..
یک من ،
که بدون توست .
بدون زنی که نیست .
بدون زنی ،
که با چشمهایش می بینم ..
موهایش را می بافم ..
پستانهایش را میمکم ..
لبهایش را با ولع می چشم ..
و دستهایم ،
گوشتهای عطشش را ،
چنگ میزند ،
و شهوتش را بو میکشد ..
و هیجانم را ،
روی پوست نازکش خالی میکند ....
در شعرهایم ،
که تمام وجودم حسرت است ..
یک من ،
که بدون توست .
بدون زنی که نیست .
بدون زنی ،
که با چشمهایش می بینم ..
موهایش را می بافم ..
پستانهایش را میمکم ..
لبهایش را با ولع می چشم ..
و دستهایم ،
گوشتهای عطشش را ،
چنگ میزند ،
و شهوتش را بو میکشد ..
و هیجانم را ،
روی پوست نازکش خالی میکند ....
۵.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۲