پارت ۱۳
پارت ۱۳
با این حرف هاش ، خنده ات شدت گرفت
+ واقعا فکر نکرده بودی شاید دوباره بارون بیاد؟ اونم الان که یه هفته دیگه زمستونه و این موقع سال بارندگی بیشتره
- واقعا شرمنده که اون وقت شب همچین چیزی به ذهنم نرسید !
+ اینم حرفیه . حالا چیکار میکنی؟
- متاسفانه من هم سریع سرم میخورم و هم اینکه خیلی وضعم بد و طولانی میشه . برای همین باید کارایی که میگم رو انجام بدی تا خیلی طول نکشه
+ باشه مشکلی نیست . خب باید چیکار کنم؟
- اول برو از توی زیرزمین سرم و داروهایی که میگم رو بیار ، بعدش هم یه سوپ درست کن . کار دیگه ای نیست
+ باشه . بگو چی بیارم
(یک ساعت بعد)
ظرف سوپ رو گذاشتی توی سینی و سمت اتاقش رفتی و در رو باز کردی
+ اینم از سوپی که گفتی
و نزدیکش بردی و گرفتش
- ممنون
+ خواهش میکنم
صندلی کنار اتاقش رو برداشتی و کنار تختش گذاشتی و نشستی
- خیلی خوب شده
+ معلومه وقتی که من درستش کنم خوب میشه !
- بله در این که اصلا شکی نیست !
+ ولی دقت کردی که الان من شدم پرستار یک پرستار
دوتایی تون خندیدین
- خیلی جالبه
+ آره
بعد از تموم شدن غذاش و خوردن داروهاش و یادآوری کردن تایم بعدی خوردن قرصش ، خوابش برد
موقع خارج شدن از اتاق ، نگاهت بهش افتاد و فکر کردی که وقتی که خوابه ، واقعا خیلی بامزه میشه
در اتاق رو باز کردی و رفتی بیرون
با این حرف هاش ، خنده ات شدت گرفت
+ واقعا فکر نکرده بودی شاید دوباره بارون بیاد؟ اونم الان که یه هفته دیگه زمستونه و این موقع سال بارندگی بیشتره
- واقعا شرمنده که اون وقت شب همچین چیزی به ذهنم نرسید !
+ اینم حرفیه . حالا چیکار میکنی؟
- متاسفانه من هم سریع سرم میخورم و هم اینکه خیلی وضعم بد و طولانی میشه . برای همین باید کارایی که میگم رو انجام بدی تا خیلی طول نکشه
+ باشه مشکلی نیست . خب باید چیکار کنم؟
- اول برو از توی زیرزمین سرم و داروهایی که میگم رو بیار ، بعدش هم یه سوپ درست کن . کار دیگه ای نیست
+ باشه . بگو چی بیارم
(یک ساعت بعد)
ظرف سوپ رو گذاشتی توی سینی و سمت اتاقش رفتی و در رو باز کردی
+ اینم از سوپی که گفتی
و نزدیکش بردی و گرفتش
- ممنون
+ خواهش میکنم
صندلی کنار اتاقش رو برداشتی و کنار تختش گذاشتی و نشستی
- خیلی خوب شده
+ معلومه وقتی که من درستش کنم خوب میشه !
- بله در این که اصلا شکی نیست !
+ ولی دقت کردی که الان من شدم پرستار یک پرستار
دوتایی تون خندیدین
- خیلی جالبه
+ آره
بعد از تموم شدن غذاش و خوردن داروهاش و یادآوری کردن تایم بعدی خوردن قرصش ، خوابش برد
موقع خارج شدن از اتاق ، نگاهت بهش افتاد و فکر کردی که وقتی که خوابه ، واقعا خیلی بامزه میشه
در اتاق رو باز کردی و رفتی بیرون
۴.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.