ایمجین از Jimin
با جیمین و بقیه همکلاسیهات به گالری رفته بودید و مسئولش مشغول توضیح دادن راجع به نقاشی عجیب اما زیبایی بود. با اون آبنبات توی دستش و روپوش لی که پوشیده بود نمیتونستی نگاهت رو ازش برداری. انگاری که جادو شده بودی، فقط دلت میخواست بغلش کنی و همهجاش رو ببوسی.
نگاهت که به لبهاش افتاد اشتیاق عجیبی برای بوسیدنش پیدا کردی. این عشق آتشینی که از اول سال توی دلت به وجود اومده بود خیلی خطرناک بود. اون مثل مواد مخدر بود و تو معتادی که مونده بود تو خماری.
با صدای یکی از بچهها به خودت اومدی.
- جیمین به ا/ت بله رو بده دیگه این دختر از اول سال همه جا فقط محو توئه.
ضربان قلبت بالا رفت و به من و من افتادی.
+چی؟ نه اشتباه میکنی...
از خجالت دویدی توی یکی از راهروها.
نشستی روی زمین و سعی کردی اشکهات رو کنترل کنی. با خودت فکر کردی جیمین بینقصتر از چیزیه که با تو باشه.
با حس دستی روی شونهت، چهرهت رو درست کردی و بلند شدی.
خودش بود و درست مقابلت ایستاده بود.
با حس لبهاش روی لبهات آروم گرفتی. یک بوسه عمیق و نرم که بهت ثابت کرد عشقت یکطرفه نیست
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #Jimin ⬥ #fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃 @army_bts_ot7 𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
نگاهت که به لبهاش افتاد اشتیاق عجیبی برای بوسیدنش پیدا کردی. این عشق آتشینی که از اول سال توی دلت به وجود اومده بود خیلی خطرناک بود. اون مثل مواد مخدر بود و تو معتادی که مونده بود تو خماری.
با صدای یکی از بچهها به خودت اومدی.
- جیمین به ا/ت بله رو بده دیگه این دختر از اول سال همه جا فقط محو توئه.
ضربان قلبت بالا رفت و به من و من افتادی.
+چی؟ نه اشتباه میکنی...
از خجالت دویدی توی یکی از راهروها.
نشستی روی زمین و سعی کردی اشکهات رو کنترل کنی. با خودت فکر کردی جیمین بینقصتر از چیزیه که با تو باشه.
با حس دستی روی شونهت، چهرهت رو درست کردی و بلند شدی.
خودش بود و درست مقابلت ایستاده بود.
با حس لبهاش روی لبهات آروم گرفتی. یک بوسه عمیق و نرم که بهت ثابت کرد عشقت یکطرفه نیست
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #Jimin ⬥ #fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃 @army_bts_ot7 𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
۳۳.۷k
۰۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.