تک پارتی نامجون هپی
با دیدن پسر که با کت و شلوار و اون عینک، خواستنی تر از هر زمانی شده بود، آروم با دست های کشیدش دامنش رو برای بهتر به نظر رسیدن، صاف کرد.
قرار گذاشتن با اون رئیس جذاب، درست دور از چشم بقیه کارمندها روی پشت بوم، هیجان شیرینی رو به همراه داشت.
نزدیک رفت و دسته گلی که دست پسر بود رو گرفت.
نامجون : میدونستی بابونه دوست دارم
دم عمیقی از رایحه شکلاتیش گرفتی..
اون دقیقا مثل شکلات شیرین بود !
شاید مدت طولانی از رابطه مخفیانشون نمی گذشت، اما از ته قلبش قصد داشت تا نامجون رو به عنوان اموالش مارک کنه...
ا/ت : چطور ندونم وقتی هر روز با چشم های خمارت که برق میزنن، به میزم نگاه می کنی؟
نامحون لبخند آرومی زد...
آرامش و امنیت، تنها حسی بود که از اون پسر کره ای دریافت می کرد...
نامحون :می دونی که عاشقت شدم؟
خیره به لب هاش زمزمه کردی
ا/ت :می دونم
نامجون : می دونی به عنوان یک پناهگاه امن، کنارت غرق آرامشم؟
ا/ت : میدونم
نامجون دسته گل رو روی میزی که روی پشت بوم قرار داشت، گذاشت و کمی جلو رفت...
رایحه ش رو کمی آزاد کرد
بوی شکلات و کمی قهوه، در فضا پخش شد!!
بی طاقت جلو رفتی
فاصله بینتون روی پشت بوم هلدینگ در حال معاشقه ، بی معنی بود...
ا/ت : می خوام ببوسمت
نامجون بدون اینکه کنترلی روی لبخند های آرومش داشته باشه، با انگشت های سردش، یقه لباست رو گرفت..
نامجون : منم لب هات رو می خوام بیبی گرلم...
با شنیدن این حرف بی طاقت در حالی که دستت رو توی موهات تکون میدادی ، فاصله کمی که تا بهشت وجود داشت رو پر کردی!!
لب های سردت رو روی لب های گرم نامجون گذاشتی..
آهی کشید و در حالی که آروم زبونش رو روی لبات می کشید، زمزمه کرد:
ا/ت : تو برای من اون ماه روشنی هستی که درست جنگل تاریک رو روشن می کنه... هیچ وقت از دستت نمیدم پسر شکلاتی من...
خودم ننوشتم
قرار گذاشتن با اون رئیس جذاب، درست دور از چشم بقیه کارمندها روی پشت بوم، هیجان شیرینی رو به همراه داشت.
نزدیک رفت و دسته گلی که دست پسر بود رو گرفت.
نامجون : میدونستی بابونه دوست دارم
دم عمیقی از رایحه شکلاتیش گرفتی..
اون دقیقا مثل شکلات شیرین بود !
شاید مدت طولانی از رابطه مخفیانشون نمی گذشت، اما از ته قلبش قصد داشت تا نامجون رو به عنوان اموالش مارک کنه...
ا/ت : چطور ندونم وقتی هر روز با چشم های خمارت که برق میزنن، به میزم نگاه می کنی؟
نامحون لبخند آرومی زد...
آرامش و امنیت، تنها حسی بود که از اون پسر کره ای دریافت می کرد...
نامحون :می دونی که عاشقت شدم؟
خیره به لب هاش زمزمه کردی
ا/ت :می دونم
نامجون : می دونی به عنوان یک پناهگاه امن، کنارت غرق آرامشم؟
ا/ت : میدونم
نامجون دسته گل رو روی میزی که روی پشت بوم قرار داشت، گذاشت و کمی جلو رفت...
رایحه ش رو کمی آزاد کرد
بوی شکلات و کمی قهوه، در فضا پخش شد!!
بی طاقت جلو رفتی
فاصله بینتون روی پشت بوم هلدینگ در حال معاشقه ، بی معنی بود...
ا/ت : می خوام ببوسمت
نامجون بدون اینکه کنترلی روی لبخند های آرومش داشته باشه، با انگشت های سردش، یقه لباست رو گرفت..
نامجون : منم لب هات رو می خوام بیبی گرلم...
با شنیدن این حرف بی طاقت در حالی که دستت رو توی موهات تکون میدادی ، فاصله کمی که تا بهشت وجود داشت رو پر کردی!!
لب های سردت رو روی لب های گرم نامجون گذاشتی..
آهی کشید و در حالی که آروم زبونش رو روی لبات می کشید، زمزمه کرد:
ا/ت : تو برای من اون ماه روشنی هستی که درست جنگل تاریک رو روشن می کنه... هیچ وقت از دستت نمیدم پسر شکلاتی من...
خودم ننوشتم
۵۲.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.