ویو ا.ت
ویو ا.ت
رفتم که شام کوفت کنم و کوفت کردم صدای باز شدن درو شنیدم اینبار مطمئن شویم که کوک هست رفت باچیزی که دیدم دیگه نتونستم حرف بزنم
مرده: به به اینجارو ببین اومدم دزدی ولی چیزه خیلی بهتری گیرم اومد
ا.ت:جلو تر نیا مرده اومد جلو بدو بدو رفتم تو آشپزخونه و به تهیونگ زنگ زدم میدونستم که زنگ زدن به کوک بی فایدست
تهیونگ:بله
ا.ت:تهیونگ توروخدا بیا به کمکت نیاز دارم
تهیونگ:صب کن الان میام
ا.ت :زود باش
مرده اومد تو آشپزخونه یه چاقو برداشتم گفتم جلو تر نیا
مرده:بهتره راه بیای چون کسی نیست نجاتت بده
ا.ت من یه بوکسور ماهر هستم یه چند تا زربه بهش زدم ولی خیلی محکم نبود دیگه نمیتونستم کاری کنم اون منو گرفت و منو انداخت رو مبل و داشت لباسامو در میآورد که
تهیونگ:رفتم دیدم به مرد غریبه رویه ا.ت هست و داره لباساشو در میاره رفتم و اون مردو کناز زدم و تا حد مرگ کتکش زدم مرده بلند شد و فرار کرد
ا.ت:تهیونگ
تهیونگ:ا.ت خوبی
ا.ت زد زیر گریه
تهیونگ:رفتم بغلش کردم
میشه از پیشم نری من میترسم
تهیونگ :جای نمیرم نگران نباش
تهیونگ:تو بغلم خوابش برد و براید استايل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خوابوندمش
ته:میخواستم برم که
ا.ت :میدونم میخوای بری ولی لطفا نرو
تهیونگ :اوف باش نمیرم تو بخواب
ا.ت:ممنون
تهیونگ:شب بخیر
(خب اینجا کوک وارد میشود)
کوک کارم تموم شد و با اولین پرواز به سئول اومدم ساعت ۸ صب بود که رسیدم
ته روی مبل خوابم برده بود پاشدم دیدم ا.ت خوابیده از اتاق اومدم بیرو میخواستم برم که
کوک :درو وا کردم که با تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ:سلام
کوک :تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ:خب
کوک:ا.تتتتتتت
ات:با صدای کوک از خواب بیدار شدم
بدو بدو رفتم از اتاق رفتم بیرون و پریدم تو بغل کوک
کوک :ا.ت
ا.ت:خیلی خری که تنهام گذاشتی
کوک:چرا لباست پارسی ها(با اصبانیت)
تهیونگ: خب راستش
کوک :تهیونگ نکنه تو باهاش
تهیونگ:وا کوک
ا.ت:تهیونگ کاری نکرد راستش اون منو نجات داد
کوک:از چی
یه مرد وارد خونتون شد و میخواست به ا.ت:ت...تجاوز کنه
کوک :چشاش چهار تا شد
ا.ت:راس میگه اگه ته نبود نبود من الان
کوک:باهاش چیکار کردی تهیونگ
تهیونگ:تاحالا حتما مرده
کوک:ممنون ولی تو از کجا میدونستی ا.ت تو خطره؟
تهیونگ:بهت زنگ زدم که بریم بیرون ولی بر نداشتی اومدم خونتون ا.ت گفت رفتی مسافرت برای همین شمارمو دادم به ا.ت و بعد این اتفاق افتاد ا.ت بهم زنگ زد
کوک:دمت گرم ات منو ببخش که تنهات گذاشتم
ا.ت عب نداره حالا بیاین بریم صبحانه
کوک:فکر خوبیه ا.ت دلم شیر موزاتو میخواد
تهیونگ:واتتتتت؟
ا.ت :منظورش شیر موزای هست که من درست میکنم
تهیونگ:اها
کوک:بیاین دیگه
ا.ت:باشه عه راستی تهیونگ میخواستم یه چیزی بهت بگم
رفتم که شام کوفت کنم و کوفت کردم صدای باز شدن درو شنیدم اینبار مطمئن شویم که کوک هست رفت باچیزی که دیدم دیگه نتونستم حرف بزنم
مرده: به به اینجارو ببین اومدم دزدی ولی چیزه خیلی بهتری گیرم اومد
ا.ت:جلو تر نیا مرده اومد جلو بدو بدو رفتم تو آشپزخونه و به تهیونگ زنگ زدم میدونستم که زنگ زدن به کوک بی فایدست
تهیونگ:بله
ا.ت:تهیونگ توروخدا بیا به کمکت نیاز دارم
تهیونگ:صب کن الان میام
ا.ت :زود باش
مرده اومد تو آشپزخونه یه چاقو برداشتم گفتم جلو تر نیا
مرده:بهتره راه بیای چون کسی نیست نجاتت بده
ا.ت من یه بوکسور ماهر هستم یه چند تا زربه بهش زدم ولی خیلی محکم نبود دیگه نمیتونستم کاری کنم اون منو گرفت و منو انداخت رو مبل و داشت لباسامو در میآورد که
تهیونگ:رفتم دیدم به مرد غریبه رویه ا.ت هست و داره لباساشو در میاره رفتم و اون مردو کناز زدم و تا حد مرگ کتکش زدم مرده بلند شد و فرار کرد
ا.ت:تهیونگ
تهیونگ:ا.ت خوبی
ا.ت زد زیر گریه
تهیونگ:رفتم بغلش کردم
میشه از پیشم نری من میترسم
تهیونگ :جای نمیرم نگران نباش
تهیونگ:تو بغلم خوابش برد و براید استايل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خوابوندمش
ته:میخواستم برم که
ا.ت :میدونم میخوای بری ولی لطفا نرو
تهیونگ :اوف باش نمیرم تو بخواب
ا.ت:ممنون
تهیونگ:شب بخیر
(خب اینجا کوک وارد میشود)
کوک کارم تموم شد و با اولین پرواز به سئول اومدم ساعت ۸ صب بود که رسیدم
ته روی مبل خوابم برده بود پاشدم دیدم ا.ت خوابیده از اتاق اومدم بیرو میخواستم برم که
کوک :درو وا کردم که با تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ:سلام
کوک :تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ:خب
کوک:ا.تتتتتتت
ات:با صدای کوک از خواب بیدار شدم
بدو بدو رفتم از اتاق رفتم بیرون و پریدم تو بغل کوک
کوک :ا.ت
ا.ت:خیلی خری که تنهام گذاشتی
کوک:چرا لباست پارسی ها(با اصبانیت)
تهیونگ: خب راستش
کوک :تهیونگ نکنه تو باهاش
تهیونگ:وا کوک
ا.ت:تهیونگ کاری نکرد راستش اون منو نجات داد
کوک:از چی
یه مرد وارد خونتون شد و میخواست به ا.ت:ت...تجاوز کنه
کوک :چشاش چهار تا شد
ا.ت:راس میگه اگه ته نبود نبود من الان
کوک:باهاش چیکار کردی تهیونگ
تهیونگ:تاحالا حتما مرده
کوک:ممنون ولی تو از کجا میدونستی ا.ت تو خطره؟
تهیونگ:بهت زنگ زدم که بریم بیرون ولی بر نداشتی اومدم خونتون ا.ت گفت رفتی مسافرت برای همین شمارمو دادم به ا.ت و بعد این اتفاق افتاد ا.ت بهم زنگ زد
کوک:دمت گرم ات منو ببخش که تنهات گذاشتم
ا.ت عب نداره حالا بیاین بریم صبحانه
کوک:فکر خوبیه ا.ت دلم شیر موزاتو میخواد
تهیونگ:واتتتتت؟
ا.ت :منظورش شیر موزای هست که من درست میکنم
تهیونگ:اها
کوک:بیاین دیگه
ا.ت:باشه عه راستی تهیونگ میخواستم یه چیزی بهت بگم
۴۳۹
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.